ویژه ۳۰ سالگی انقلاب اسلامی؛ رضاخان اعلام کرد حقوق من کفاف خرید بلیط را نمیدهد
به گزارش خبرگزاری فارس،رضاخان میر پنج در زمانی که تصدی وزارت جنگ را بر عهده داشت با صدور اعلانی از کلیه برپاکنندگان نمایش خواست که برای وی بلیط تماشای نمایش نفرستند، چرا که وی نه فرصت تماشای آن را دارد و نه حقوقش(1) کفاف خرید بلیط را میدهد(2). متن کامل اعلان رضاخان بدین شرح است: «از تمام اشخاصی که در صدد، دادن نمایش بر میآیند، عموماً خواهشمندم که برای اینجانب بعد از این بلیط نفرستند، زیرا علاه بر آنکه مجال ورود در نمایشها را ندارم، حقوق اداری من نیز کفاف قیمت بلیط و تأدیه آنها را نخواهد کرد و در موقع لازمه برای خدمت معارف هرچه را لازم بدانم مستقیماً اقدام خواهم نمود. وزیر جنگ رضا»
اما همین شخص حدود دو دهه بعد زمانی که از کشور خارج می شد وضعیتی متفاوت داشت.به دو نمونه زیر توجه نمایید:
*به هنگام مسافرت محمدرضا پهلوی به انگلیس در تیرماه 1327 ش، خبر زیر درباره سرنوشت دارایی رضاخان در جراید آن زمان منتشر گردید:
«به نوشته تریبون دوناسیون در لندن راجع به دارایی رضاخان که در بانک انگلیس توقیف شده است، نیز گفتگو بود، انگلیسیها موافقت کردند که مخفیانه قسمتی از این دارایی از توقیف خارج شود و در عوض امتیاز بانک شاهنشاهی در ایران تجدید گردد. زیرا برای شرکت نفت ایران و انگلیس مشکل است [که] بدون وجود یک بانک انگلیسی از وی حمایت کند و به کار خود ادامه دهد. از طرف دیگر انگلیسیها موافقند که به شاه کمک کنند تا به وسیلة ثروتش بتواند دوباره رژیم گذشته را برقرار کند و برای این کار منتقل کردن دارایی پدرش به او بهترین وسیله است. به همین منظور است که شاه باید به سوئیس مسافرت کند (زیرا مقدری از آن ثروت پدری در سوئیس میباشد) اینهاست علت مسفارت اعلیحضرت به اروپا...»
*امّا شمس پهلوی فرزند رضا شاه در این باره چنین اظهار نظر نمود:
سخنان رضاشاه خطاب به دکتر محمد سجادی: «دکتر من یقین دارم وقتی پا را از مملکت به خارج نهادم، همه جا خواهند گفت و خواهند نوشت که در بانکهای خارج نیز وجوه بیشماری داشته و این پولها را برای چنین روزی ذخیره کرده بودم، ولی اینطور نیست، من به جرأت میگویم نه در بانکهای خارج و نه در بانک های داخله ـ جز بانک ملی ـ وجهی ندارم».
و در جایی دیگر نیز اظهار نموده بود:
«آن روزها رادیوهای خارجی دربارة پول ایشان [رضاشاه] در بانکهای بیگانه گفتگو میکردند و رادیو تهران اطلاع میداد که در مجلس گفتگو از جواهرات سلطنتی در میان است. اعلیحضرت فقید [رضاشاه] پس از اطلاع از این خبرها، خنده تلخی نموده، فرمودند: «من فقط سه لیره و کسری در بانک سوئیس دارم و آن هم باقیمانده پولی است که برای خرج تحصیل ولایتعهد در بانک سوئیس گذارده بودم.»
برای اینکه به درستی و نادرستی این اظهارات پی ببریم به خاطرات مستند و معتبر ارتشبد فردوست اشاره میکنیم:
در زمان خروج رضاخان از کشور در شهریور 1320 ش، در اصفهان ابراهیم قوام به رضاخان میگوید: شما که ایران را ترک میکنید، تکلیف مایملکتان چه میشود؟ لازم است که تکلیف آنها را روشن کنید. رضاخان با قوام صحبتهایی میکند و میگوید که بنویسید. محضرداری را خبر میکنند و رضاخان دیکته میکند که آنچه دارم، اعم از منقول و غیر منقول را به ولیعهد واگذار میکنم. قوام هم تصحیحاتی انجام میدهد و رضا امضاء میکند. سپس رضاخان به سمت کرمان حرکت میکند و قوامالملک به سوی تهران، قوام نامه را به فروغی داد و او هم در روزهای بعد در مجلس قرائت کرد.
رضاخان در طول سلطنتش تمام املاک مرغوب شمال را به زور سرنیزه به نام خود کرد. البته گاهی هم پول مختصری به عنوان بهای آن میداد. املاک را به منطقههای مختلف تقسیم کرد و در هر منطقه یک افسر گمارد و کل املاک او را سرلشگر کریم آقاخان بوذرجمهوری اداره می کرد. در سال 1319 ش، یک سال قبل از رفتن رضاخان از ایران، صورت حساب عیادی خالص سالیانه املاک پهلوی 62 میلیون تومان بود که همة اینها را به محمدرضا منتقل کرد و سایر اولاد او بینصیب ماندند. بعدها آنها به رضاخان شکایت کردند و او نیز به محمدرضا نوشت که کاخهای فرزندان را به آنها انتقال دهد و علاوه بر آن به هر کدام یک میلیون تومان بپردازد که سریعاً انجام شد... اگر میخواستید رضاخان خوشحال شود، درجه بدهد، مقام بدهد و یا پیشنهادی را تصویب کند، بهتر بود قبل از شروع نام چند ملک را با مشخصات و قیمت آن مطرح میکردید و مطمئن بودید که کارتان انجام میشد... رادیو بیبی سی در آن هنگام، سه روز متوالی دربارة املاک رضاخان صحبت میکرد و میگفت که بزرگترین خدمتی که رضاخان به مملکتش کرده غصب کلیةاموال مردم شمال است! حال این سؤال مطرح میشود، چگونه کسی که پول تهیه بلیط تماشای یک نمایش را نداشته است [اگر چه این هم یک ادعای خلاف واقع و اغراق آمیز بود] این ثروت را بدست آورده بود؟
پینوشت:
1ـ (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 112 و 111، گذشته چراغ راه آینده است، ص 463 و 464، تاریخ بیست ساله ایران، ج 8، ص 96ـ 87 و 423 و 422)
2ـ روزنامه ایران، 4/10/1300، ص 1.
منبع: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8711080801
نظر شما :