نگاهی به واپسین روزهای عمر امام حسن مجتبی (ع)
از سوی دیگر معاویه راههای مختلفی را جهت مبارزه با شخصیت اجتماعی و سیاسی امام مجتبی(ع) برگزید تا موقعیت والا و پر نفوذ آن حضرت را از قلب دوستدارانش بزداید لکن به هر جنایتی که دست میزد نتیجه عکس میگرفت و هر روز تعداد علاقهمندان به حضرت و شیفتگان دین و حقیقتبیشتر میشد از این جهت تصمیم گرفتشخص آن بزرگوار را از بین ببرد تا شاید دیگر افراد خاندان اهل بیت(ع) و ساداتی که در صدد مبارزه با رژیم وی بودند نا امید گردند و خود آن بزرگوار را که بعنوان بزرگترین سد و مانع سر راهش بود از میان بردارد.
جنونآمیزترین جنایت معاویه
معاویه بارها تصمیم بر مسموم کردن امام مجتبی(ع) گرفت و به واسطههای پنهان زیادی متوسل گردید حاکم نیشابوری با سند معتبر از ام بکر بنت مسور نقل میکند که گفت: «کان الحسن بن علی[ع] سم مرارا کل ذلک یغلتحتی کانت مرة الاخیرة التی مات فیها فانه کان یختلف کبده، فلم لبثبعد ذلک الا ثلاثا حتی توفی; حسن بنعلی[ع] را بارها مسموم کردند، لیکن اثر چندانی نگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر کبدش را پارهپاره کرد، که بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند.»
ابنابیالحدید مینویسد: «چون معاویه خواستبرای پسرش یزید بیعتبگیرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبی(ع) کرد، زیرا معاویه برای گرفتن بیعتبه نفع پسرش و موروثی کردن حکومتش مانعی بزرگتر و قویتر از حسنبنعلی(ع) نمیدید، پس معاویه توطئه کرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد.»
در این توطئه، بیشترین نقش را مروان بنحکم که فرماندار مدینه بود ایفا کرد. وقتی معاویه تصمیم بر این جنایت هولناک گرفت، آخرین مرتبه، طی نامهای سری از مروان فرماندار خویش خواست تا در مسمومیتحسن بنعلی(ع) سرعت گیرد و آن را در اولویت قرار دهد.
مروان جهت اجرای این توطئه مامور شد با جعده دختر اشعث همسر امام مجتبی(ع) تماس برقرار کند. معاویه در نامهاش نوشته بود که جعده یک عنصر ناراضی و ناراحت است و از جهت روحی میتواند با ما همکاری داشته باشد و سفارش کرده بود که به جعده وعده دهد بعد از انجام ماموریتش او را به همسری پسرش یزید درخواهد آورد و نیز توصیه کرده بود صد هزار درهم به او بدهد.
بنا به گفته شعبی: چون جعده امام مجتبی(ع) را مسموم کرد، معاویه صدهزار درهم را به او داد، لیکن از ازدواج با پسرش یزید سرباز زد و در پیامی برایش نوشت: «چون علاقه به حیات و زندگی فرزندم یزید دارم، نمیگذارم با تو ازدواج کند.»
امام صادق(ع) فرمود: جعده زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام مجتبی(ع) روزه داشت و روزهای بسیار گرمی بود، به هنگام افطار خواست مقداری شیر بنوشد، آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود، به مجرد این که شیر را آشامید، پس از چند دقیقه امام(ع) فریاد برآورد:
«عدوة الله! قتلتنی قتلک الله و الله لا تصیبن منی خلفا و لقد غرک و سخر منک و الله یخزیک و یخزیه; دشمن خدا! تو مرا کشتی، خداوند تو را نابود کند. سوگند به خدا! بعد از من بهره و سودی (خوشحالی) برای تو نخواهد بود. تو را گول زدند و مفت و رایگان در راستای اهدافشان به کار گرفتند. سوگند به خدا (معاویه) بیچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذلیل کرد.»
امام صادق(ع) در ادامه سخنان خود فرمودند: «امام مجتبی(ع) بعد از این که جعده او را مسموم کرد، دو روز بیشتر باقی نماند و از دنیا رفت و معاویه هم بدانچه وعده کرده بود وفا ننمود.»
وصایای امام مجتبی(ع)
شیخ طوسی(ره) از ابنعباس نقل میکند: در واپسین ساعتهای عمر امام مجتبی(ع) برادرش امام حسین(ع) وارد خانه آن حضرت شد، در حالی که افراد دیگری از یاران امام مجتبی(ع) در کنار بسترش بودند. امام حسین پرسید: برادر! حالت چگونه است؟ حضرت جواب داد:
در آخرین روز از عمر دنیاییام و اولین روز از جهان آخرت به سر میبرم و از جهت این که بین من و شما و دیگر برادرانم جدایی میافتد، ناراحتم. سپس فرمود: از خدا طلب مغفرت و رحمت میکنم، چون امری دوست داشتنی، همچون ملاقات رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان و فاطمه و جعفر و حمزه(علیهم السلام) را در پیش دارم. آن گاه اسم اعظم و آنچه را از انبیای گذشته از پدرش امیرالمؤمنین(ع) به ارث داشت تسلیم امام حسین(ع) نمود. در آن لحظه فرمود بنویس: «هذا ما اوصی به الحسن بن علی الی اخیه الحسین اوصی انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و انه یعبده حق عبادته لا شریک له فی الملک و لا ولی له من الذل و انه خلق کل شئ فقدره تقدیرا و انه اولی من عبد و احق من حمد، من اطاعه رشدو من عصاه غوی و من تاب الیه اهتدی، فانی اوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلی و ولدی و اهل بیتک ان تصفح عن مسیئهم و تقبل من محسنهم و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننی مع رسول الله(ص) فانی احق به و ببیته فان ابو اعلیک فانشدک الله بالقرابة التی قرب الله - عزوجل - منک و الرحم الماسة من رسول الله(ص) ان لا تهریق فی امری محجمة من دم حتی نلقی رسول الله(ص) فنختصم الیه و نخبره بما کان من الناس الینا;
این وصیتی است که حسن بنعلی به برادرش حسین نموده است. وصیت او این است: به یگانگی خدای یکتا شهادت میدهد و همان طوری که او سزاوار بندگی است عبادتش میکند، در فرمانرواییاش شریک و همتایی وجود ندارد و هرگز ولایتی که نشانگر ذلت او باشد بر او نیست. او آفریدگار همه موجودات است و هر چیزی را به اندازه و حساب شده آفریده. او برای بندگی و ستایش سزاوارترین معبود است. هر کس فرمانبرداری او کند راه رشد و ترقی را پیش گرفته و هر کس معصیت و نافرمانی او کند گمراه شده است و هر کس به سوی او بازگردد - توبه کند - از گمراهی رسته است.
ای حسین، تو را سفارش میکنم که در میان بازماندگان و فرزندان و اهل بیتم که خطاکاران آنان را با بزرگواری خود ببخشی و نیکوکاران آنها را بپذیری و بعد از من جانشین و پدر مهربانی برای آنان باشی.
مرا در کنار قبر جدم رسول خدا(ص) دفن نما، زیرا من سزاوارترین فرد برای دفن در کنار پیامبر خدا(ص) و خانه او هستم، چنانچه از این کار تو را مانع شدند سوگند میدهم تو را به خدا و مقامی که در نزد او داری و به پیوند و خویشاوندی نزدیکت با رسول خدا(ص) که مبادا به خاطر من حتی به اندازه خون حجامتی، خون ریخته شود تا آن که پیغمبر خدا(ص) را ملاقات کنم و در نزد او نسبتبه رفتاری که با ما کردند شکایت نمایم.»
و در روایتی دیگر وصیت آن حضرت چنین نقل شده:
برادرم، آن گاه که از دنیا رفتم، بدنم را غسل بده و حنوط کن و کفن نما و جنازهام را به سوی حرم جدم ببر و در آن جا دفن کن، چنانچه از دفن جنازه من در کنار قبر جدم مانع شدند، تو را به حق جدم رسول خدا(ص) و پدرت امیرمؤمنان و مادرت فاطمه زهرا(س) با هیچ کس در گیر مشو و به سرعت جنازه مرا به بقیع برگردان و در کنار آرامگاه مادرم دفن نما.»
شهادت مظلومانه امام مجتبی علیه السلام
مشهور میان مورخان و علمای مسلمان این است که امام مجتبی(ع) بر اثر زهری که از سوی معاویة بنابیسفیان توسط جعده به آن حضرت خورانیده شد، در روز پنجشنبه 28 صفر سال پنجاهم هجرت در سن 48 سالگی به شهادت رسید. همان طوری که شیخ مفید(ره) متوفای قرن پنجم، سال413 هجری، و مفسر ادیب و توانمند شیخ طبرسی(ره) در قرن ششم سال 548 هجری در دو کتاب خود و علامه بزرگوار حلی در قرن هشتم سال726 هجری بر آن تصریح کردهاند.
مرحوم شیخ طبرسی - روایتی را از طبرانی نقل میکند و میگوید: «ایشان در کتاب «معجمه» نوشته است: امام مجتبی(ع) در ماه ربیعالاول سال49 هجری به وسیله زهر به شهادت رسیده است.»
و در این جا قول سومی وجود دارد و آن این که: «امام حسن(ع) در روز پنجشنبه، هفتم ماه صفر سال پنجاه هجری رحلت نموده است.»
مرحوم علامه مجلسی این قول را به شیخ ابراهیم کفعمی صاحب مصباح و بلد الامین نسبت داده است.
ابن قتیبه دینوری میگوید: چیزی از رحلت امام مجتبی(ع) نگذشت که معاویه اقدام به گرفتن بیعت از مردم شام برای پسرش یزید کرد و این را طی بخشنامهای به همه جهان اسلام اعلام نمود.
مراسم کفن و دفن
آن گاه که امام حسن(ع) دار فانی را وداع گفت، عباس بنعلی(ع)، عبدالرحمن بنجعفر و محمد بنعبدالله بنعباس به کمک امام حسین(ع) شتافتند و آن حضرت با کمک آنان جنازه برادر را غسل داد، حنوط کرد و کفن نمود، آن گاه به مصلا (جایگاه خاص، جهت نماز گزاردن بر مردگان) که در نزدیکی مسجد النبی بود منتقل نمودند، که آن مصلا را «بلاطه» مینامیدند. در آن جا بر جنازه آن حضرت نماز گزاردند، سپس جنازه را جهت تجدید عهد و دفن، نزدیک مزار رسول خدا(ص) بردند.
ممانعت از دفن در حرم پیامبر
فرماندار مدینه، مروان بنحکم به همراه آشوبگران جلو آمدند و فریاد برآوردند: شما میخواهید حسن بنعلی را در کنار پیامبر دفن کنید؟ از طرف دیگر عایشه سوار بر استر به جمعشان پیوست و فریاد زد: چگونه میشود کسی را که من هرگز او را دوست ندارم، به میان خانه من داخل کنید.
مروان گفت: آیا سزاوار است عثمان در دورترین نقطه مدینه در قبرستان دفن شود و حسن بنعلی در جوار پیامبر خدا(ص) هرگز نمیشود، من شمشیر به دست میگیرم و حمله میکنم و ممانعتخواهم نمود.
عدهای از امویان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و میخواستند فتنهای به پا کنند که امام حسین(ع) با بردباری جنازه برادرش را به سوی بقیع برگرداند و بنیهاشم را آرام نمود و در جوار جدهاش فاطمه بنت اسد در بقیع دفن نمود و از خونریزی و فتنه به همان وضعی که امام مجتبی(ع) وصیت نموده بود جلوگیری کرد.
امام حسین(ع) رو به مروان کرد و فرمود: اگر برادرم وصیت کرده بود که در کنار جدش پیامبر(ص) دفن شود، می فهمیدی که تو کوچکتر از آنی که بتوانی ما را برگردانی و جلو دفن جنازه او را در میان حرم پیامبر(ص) بگیری.
ابنشهر آشوب میافزاید: به هنگام بردن جنازه امام مجتبی(ع) به سوی بقیع غرقد، افراد شرور و پستبه پشتیبانی امویان به جنازه آن بزرگوار تیراندازی کردند، به طوری که هنگام دفن هفتاد تیر از بدن آن حضرت جدا نمودند.
عایشه به هنگام دفن امام مجتبی(ع)ابنعباس(ره) خطاب به عایشه (در حالی که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «واسو اتاه فیوما علی بغل و یوما علی جمل، تریدین ان تطفئی نورالله و تقاتلی اولیاءالله ارجعی فقد کفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین; چه بیچارگی و بدبختی! امروز سوار بر استر شدی و یک روز سوار بر شتر گشتی (اشاره به جنگ جمل). تو میخواهی نور خدا را خاموش کنی و با اولیای خدا بجنگی. برگرد، آنچه دیگران میخواستند انجام دادی و ماموریتخویش را به پایان رساندی، خداوند اهل بیت(علیهم السلام) را یاری خواهد کرد، گرچه زمانی بگذرد...»
و بعضی سخن ابنعباس را چنین نقل کردهاند: «جملت و بغلت و لو عشت لفیلت!» آن روز سوار بر شتر گشتی و امروز بر استر سواری، و اگر زنده بمانی [برای مبارزه با نور خدا و اهل بیت] بر فیل نیز سوار خواهی گشت.
و در قسمتهایی از زیارات جامعه، خطاب به امامان معصوم(علیهم السلام) ماجرای شهادت آن بزرگوار را از زبان امام صادق(ع) چنین نقل میکند:
«یا موالی... انتم بین صریع فی المحراب قد فلق السیف هامته و شهید فوق الجنازة قد شکتبالسهام اکفانه [اکفانه بالسهام]...; ای سروران من...! شما کسانی هستید که بعضی جسدتان در میان محراب عبادت در حالی که فرقتان شکافته بود، به شهادت رسیدید و بعضی از شما شهیدی هستید که دشمنان اسلام بر جنازه شما تیراندازی کردند، به طوری که کفنتان سوراخ سوراخ گردید...»
در روایت فوق، ابتدا اشاره به نحوه شهادت علی بنابیطالب(ع) شده است و سپس ماجرای تیرباران شدن جنازه امام مجتبی(ع) را بیان میکند و در ادامه آن، ماجرای شهادت امام حسین(ع) و دیگر ائمه را بیان میدارد.
انعکاس شهادت امام مجتبی(ع)
شهادت مظلومانه سبط اکبر رسول خدا(ص) پرده نفاق را از چهره کریه معاویه کنار زد; پرده نفاقی که ذوالفقار امیرمؤمنان(ع) در صحرای صفین قادر بر دریدن آن نگردید. شهادت امام مجتبی(ع) کاری کرد که عمرو بننعجة گفت: «رحلتحسن بنعلی[ع] اولین خاک ذلت و خواری بود که بر سر عرب پاشید و سیاهبختش گردانید.»
الف) واکنش مردم
امام باقر(ع) نسبتبه انعکاس شهادت آن بزرگوار فرمود: «مکث الناس یبکون علی الحسن بنعلی و عطلت الاسواق; به هنگام شهادت امام مجتبی(ع) مردم گریه و زاری داشتند، حزن آنان را فرا گرفت و عزاداری نمودند و بازارها را تعطیل کردند.»
ب) حضور همگانی
جهم بنابیجهم میگوید: چون امام حسن مجتبی(ع) رحلت نمود، بنیهاشم همگی بسیج گردیدند و به تمام شهرها و روستاهای اطراف مدینه که در آنها، انصار زندگی میکردند رفتند و خبر شهادت آن حضرت را با حزن و اندوه اعلان داشتند، به مجرد شنیدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، کوچک و بزرگ همگی در تشییع جنازه شرکت نمودند، به طوری که بر اثر کثرت جمعیت در میان بقیع اگر سوزن به روی زمین میافتاد به زمین نمیرسید.
پ) مردم مکه و مدینه
ابن ابینجیح میگوید: «در مکه معظمه و مدینه منوره یک هفته عزای عمومی بود و همه مردم اعم از زنان، مردان و فرزندان خردسال، در فقدان آن حضرت اشک میریختند.»
ت) مردم بصره
ابوالحسن مدائنی مینویسد: عبدالله بنسلمه جهت رساندن خبر رحلت جانگداز امام مجتبی(ع) برای زیاد بنابیه وارد بصره شد، که به محض پخش خبر شهادت آن حضرت، آه و ناله مردم بلند شد. ابوبکره برادر زیاد مریض بود، چون صدای گریه مردم را شنید از همسرش میسه بنتشحام پرسید: چه خبر شده؟ با بیپروایی گفت: «حسن بنعلی درگذشت و مردم از دست او آسوده شدند!»ابوبکره با خشم و ناراحتی گفت: «ساکتباش! وای بر تو! خدای سبحان او را از شر بسیاری آسوده کرد، و لیکن مردم با فقدان او خیر بسیاری را از دست دادند، خداوند حسن بنعلی را رحمت کند.»
ث) همسر معاویه
ابن قتیبه نیز مینویسد: «خبر رحلت امام مجتبی(ع) چون به معاویه رسید، او و بعضی از همراهانش سجده شکر به جا آوردند و تکبیر گفتند، و لیکن فاخته همسر معاویه سخت ناراحت گردید و معاویه را بر شادمانیاش نکوهش نمود و فریادش به «انا لله و انا الیه راجعون» بلند شد».
ج) معاویه و یارانش
در آن زمان عبدالله بنعباس در شام به سر میبرد، چون خبر خوشحالی معاویه را در رحلت امام مجتبی(ع) شنید بر او داخل شد و چون بر زمین نشست، معاویه گفت: حسن بنعلی مرد و هلاک گردید! عبدالله گفت: بلی، آنگاه چند مرتبه تکرار کرد: «انا لله و انا الیه راجعون» سپس گفت: معاویه! شنیدم اظهار خوشحالی و شادمانی کردهای! آگاه باش! قسم به خدا با مرگ حسن بنعلی هرگز قبر تو پر نمیگردد و کوتاهی عمر با برکت او بر عمر تو نمیافزاید. او رحلت نمود و حال آنکه وجودش بهتر از تو بود. اگر امروز ما گرفتار فقدان آن وجود مبارک شدهایم، قبلا به چنین مصیبتی در رحلت رسول خدا(ص) مبتلا گشته بودیم، و لیکن خداوند سبحان با تعیین جانشین نیکو، آن را جبران نمود. در این هنگام عبدالله فریادی برآورد و گریه زیادی کرد به طوری که هر کس در آن جا بود تحت تاثیر قرار گرفت و اشکش جاری گشت، حتی معاویه خبیث هم گریان شد.
راوی گفت: «هرگز مانند آن روز، مجلسی را چنان متاثر و گریان ندیدم.»
چ) بنیهاشم در مدینه منوره
حاکم در مستدرک مینویسد:
«چون امام حسن مجتبی(ع) در گذشت، زنان بنیهاشم یک ماه در سوگ آن حضرت عزاداری و نوحه سرایی نمودند.»
عبیده بنت نائل از عایشه بنتسعد نقل میکند: «زنان بنیهاشم به مدت یک سال برای حسن بنعلی عزاداری کردند.»
منبع: http://hajj.ir/hadjwebui/news/wfShowOpinion.aspx?id=38744&searchStr=
نظر شما :