موت اختیاری آیتالله بهجت!
مردی که امام عظیمالشأن که خود در مدارج عرفانی از قلّه نشینان بود، درباره او به فرزند شهیدشان حاج آقا مصطفی(ره) فرموده بودند:ایشان دارای موت اختیاری هستند؛ یعنی قدرت این را دارند که هر گاه بخواهند روح را از بدن جدا کنند و به اصطلاح خلع کنند و باز بازگردند و تازه این شهادتها بر کرامات و مدارج عرفانی او در سنین جوانی و میانسالی او بیان شده است و خدا میداند که این مرد کم نظیر در سنین کهولت و پس از عمری تلاش بیوقفه و حرکت شتابان به سمت قلههای عرفان اصیل اسلامی و زهد و پارسایی به چه مقاماتی دست یافته بود!
او که حتّی لحظهای از عمر شریفش را نه به بطالت که حتی به تفریح هم نگذراند. یکی از بستگان ایشان نقل میکنند که یکی از ارادتمندان ایشان، بارها از آقا خواهش میکردند که به باغ ایشان سری بزنند. سرانجام پس از مدتها معظم له پذیرفتند. به محض ورود به باغ ایشان نگاهی به آسمان کردند. خدمت ایشان گفتیم: دنبال چه میگردید؟ فرمودند: دنبال جایی هستم که سایه باشد. زیر درختی عبای خود را انداختند و مشغول مطالعه و خواندن زیارت عاشورا و... شدند و تا آخر هر چه صاحب باغ میوههای گوناگون خدمت ایشان آوردند، لب نزدند و فرمودند: اینها را بدهید به اهلش و حتی یک دانه انگور هم نخوردند.
تنها خدا میداند که در لحظات باشکوه عروج روح ملکوتی این مرد الهی چه ولولهای در عالم خلقت پدید آمده است و چه بزرگانی به پیشواز روح قدسی او از ملکوت خدا رهسپار ناسوت شدهاند.
شاید امروز که او در بین مریدان بی شمارش نیست، قفل زبانهایی که او مَُهر کرده بود، بشکند و قطرهای از دریای بی نهایت کرامات باهره او برای اهل دل نمایان شود. مرحوم بهجت تا در قید حیات بودند، نزدیکان و شاگردان خاص و کسانی که از این مرد ربّانی کرامتها دیده بودند، از بیان آنها به شدت منع شده بودند و خود حضرت ایشان هم که بسیار کتوم بودند و چنان رفتار میکردند که جز کسانی که خبر از کرامات او داشتند یا خود از او معجزهای بی پرده دیده بودند، کسی از نوع گفتار و رفتار او نمیتوانست به دنیای پر رمز و راز درون پرشور او راهی بیابد یا حتّی گمانی کند.
معدودی از شاگردان خاص ایشان، مختصر نکاتی را از این مرد الهی بر زبان آوردهاند. آیتالله حاج شیخ عباس هاتف قوچانی میفرمایند:آیتالله بهجت بسیار به مسجد میرفتند و شبها تا صبح به تنهایی بیتوته میکردند. یک شب که بسیار تاریک بود و چراغی هم در مسجد روشن نبود، ایشان در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا میکنند. بناچار باید از مسجد بیرون میرفتند و در محل وضوخانه که بیرون مسجد و در سمت شرقی آن است، وضو میگرفتند. ناگهان در اثر عبور این مسافت در شب و تنهایی، مختصر احساس ترسی در ایشان پیدا میشود و به مجرّد این ترس، یکباره نوری همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار میشود و همراه ایشان حرکت میکند و ایشان با آن نور بیرون رفته و وضو میگیرند و سپس به جای خود برمیگردند و در همه این احوال، آن نور در برابرشان حرکت میکرده تا اینکه به محل خود میرسند و آن نور از بین میرود.
اکنون و در این مجال که دل همه عاشقان و ارادتمندان آن یگانه دوران، داغدیده و غمبار است، نمیتوان جز ناله و آه، ندایی سر داد و از مردی که پس از رفتن او شاید بخشی از برکات وجودی او بر همگان آشکار شود و بسا شرّها که از نوع بشر به برکت وجود این دردانههای هستی از اهل زمین دفع شده و بلاها از برکت آنها از این آب و خاک گردانده شده است، به تفصیل چیزی نوشت.
برای حسن ختام، حکایت دیگری از کرامات این شیخ پارسا را بازگو میکنم. شخصی از برخی شبهات اعتقادی در رنج بوده، از شهرش به سوی قم حرکت میکند و در آنجا مأوی میگیرد. شبی آیتالله بهجت را در خواب میبیند و ایشان پاسخ شبهات ایشان را میدهند. آن شخص از خواب برمیخیزد و در صادقه بودن رؤیا، خلجانی در قلبش پدید میآید؛ بنابراین، روز جمعه برای مطرح کردن آن شبهات به محضر پرفیض آیتالله بهجت میروند. ایشان نقل میکنند که به محض اینکه آمدم موضوع را مطرح کنم، ایشان فرمودند: جواب همانهایی بود که در خواب به تو گفتم. تردید مکن.
خدایا به روح قدسی این مرجع عالیقدر و عارف عامل رشحهای از آنچه به او به برکت یک عمر اخلاص و مراقبت نفس عطا فرمودی به ما ـ هرچند لیاقتش را نداریم ـ اما به کرمت عنایت فرما و روح بلند و فردوسی او را به پاس همه سختیهایی که به نفس خود در دنیا چشاند، بر سفره آرامش و رحمت بیپایانت میهمان کن. آمین یا ربّ العالمین
منابع حکایات: کتاب فریادگر توحید، مؤسسه فرهنگی اهل بیت و کتاب «برنامه سلوک» به اهتمام دکتر علی شیروانی
منبع: http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=48275
نظر شما :