قُتل فی مِحرابه لشِدة عَدله؛ چگونه عدالتش او را به کشتن داد؟!

۲۰ شهریور ۱۳۸۸ | ۰۳:۲۶ کد : ۱۴۴۷۱ اینترنت
تعداد بازدید:۱۰۹۳
متن زیر مربوط به سخنرانی آیت‌الله مرتضی مطهری در شب ۱۹ رمضان سال ۱۳۸۱ ه.ق است که به نقل از کتاب ۲۰ گفتار استاد شهید در ادامه آمده است:

«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم‏ الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم‏ الله من ینصره و رسله بالغیب‏إن الله قوی عزیز»(1)
«إن الله یأمر بالعدل و الاحسان وإیتاء ذی‏القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون»(2) این دو آیه کریمه از دو سوره است و هر کدام در یک جای از قرآن است. آیه اول آیه بیست و پنجم از سوره حدید است و آیه دوم آیه نودم از سوره‏ نحل است. در هر دو آیه از یک مطلب یاد شده و آن موضوع عدالت است. البته هر آیه مطلب اضافه‏ای نسبت به دیگری دارد. در آیه اول می‏فرماید:" ما پیغمبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و مقیاس و وسیله اندازه‏گیری فرستادیم تا مردم بر میزان‏ عدالت عمل کنند. آهن فرستادیم که فلزی محکم و با صلابت است و منافعی‏ برای حیات بشر در بردارد. علت دیگر فرستادن پیغمبران این است که آمدن‏ آنها وسیله امتحانی باشد و معلوم و روشن شود که چه کسی به یاری حق و اهل‏ حق می‏شتابد و چه کسی نمی‏شتابد. خداوند نیرومند و غالب است." در آیه دوم می‏فرماید:" خدا امر می‏کند به عدالت و به نیکی و کمک و صله‏ارحام، و نهی می‏کند از کارهای زشت و بد و ظلم. خداوند پند می‏دهد تا شما متذکر بشوید".

در آیه اول هدف کلی ادیان آسمانی را برقرار شدن موازین عدالت ذکر می‏کند، و در آیه دوم به عنوان یک اصل از اصول و مبانی کلی اسلام و به‏ عنوان معرفی روح اسلام، می‏فرماید خداوند به عدل و احسان امر می‏کند و از فحشاء و زشتکاریها و بدیها و ظلمها نهی می‏کند.

موضوع عدل و احسان، خصوصا موضوع عدل، گذشته از اینکه در خود قرآن‏ کریم مکرر ذکر شده، در تاریخ اسلام و در میان مسلمین فصلی طولانی دارد - چه از نظر علمی در تاریخ علوم اسلامی و چه از نظر عملی و اجرایی در تاریخ‏
اجتماعی و سیاسی اسلام و چون واقعا یکی از ارکان اسلام اصل عدل است، شایسته است که در اطراف آن صحبت شود، مخصوصا ما شیعیان که یکی از اصول دین را عدل می‏دانیم.

عدل از اصول دین
اصول دین را پنج چیز می‏شماریم: توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد. عدل و امامت اختصاصا در شیعه از اصول دین شمرده شده و گاهی ایندو را به‏ نام دو اصل مذهب می‏نامند، که البته مقصود، این است که از نظر اسلام‏ شناسی این مذهب و از نظر دید پیشوایان این مذهب، عدل و امامت هم از اصول اسلام است، پس معلوم می‏شود از نظر مذهب و طریقه ما اصل عدل بسیار مهم است و در ردیف‏ مسائلی از قبیل مسائل اخلاقی نیست. لذا به همین مناسبت در این شبهای‏ عزیز که فرصتی هست، تا حدی که مقدور است، در اطراف این اصل و تاریخچه آن که با سرنوشت ما و وضع حاضر ما بستگی دارد مطالبی به عرض‏ شنوندگان می‏رسانم، بعلاوه اینکه این شبها تعلق دارد به امام عادل علی‏ الاطلاق، مجسمه عدل و مساوات، شیفته حق و انصاف، نمونه کامل بشر دوستی‏ و رحمت و محبت و احسان، مولای متقیان علی (ع) که حتی دیگران‏ درباره‏اش گفتند قاتل او همان عدل و مساواتش بود (و قتل فی محرابه لشده‏ عدله).

دشمن طاووس آمد پر او
ای بسا شه را بکشته فر او
گفت من آن آهوم کز ناف من
ریخت آن صیاد خون صاف من

علی، شهید عدالت
راستی که علی مرتضی مجسمه عدل و نمونه رحمت و محبت و احسان بود. امشب شب ضربت خوردن این شهید عدالت است، ضربتی که در راه تصلب و انعطاف ناپذیری از حق و عدالت و دفاع از حقوق انسان خورد و در عین حال‏ همین ضربت به مرارتها و مجاهدتها و مشقتها و رنجهای او در این راه خاتمه‏ داد و او را در حال انجام وظیفه از پا در آورد، ضربتی که خود او را آسوده کرد اما جهان اسلامی را تا ابد در مرگ همچو امام عادلی که اگر حکومتش مدتی ادامه پیدا می‏کرد، جامعه نمونه کامل و درخشان اسلامی جامه‏ عمل می‏پوشید، سوگوار ساخت.

اینکه خود او را آسوده و راحت کرد و از نظر شخص خودش آسایش یافت، تعبیری است که از کلام خودش اقتباس کرده‏ام در همان حال که در اثر آن‏ ضربت در بستر افتاده بود فرمود: مثل من مثل تشنه‏ای است که در شب‏ تاریک در صحرای بی پایانی در جستجوی آب روان باشد و ناگهانی به آب‏ برسد و من همیشه از خداوند می‏خواستم که هر وقت مقرر شده بمیرم، در بستر نمیرم، در راه خدا کشته شوم و این آرزوی من بود که به آن رسیدم («و ما کنت‏إلا کقارب ورد و طالب وجد») (3)

چه عدالتی موجب شهادت علی شد؟
به هر حال، چون امشب همچو شبی است، در طلیعه سخنم در این چند شب‏ شمه‏ای از عدالتها و احسانهای مولای متقیان عرض می‏کنم و در اطراف این‏ کلمه توضیح می‏دهم که چگونه عدالت علی (ع) قاتلش شد و چگونه تصلبش در این راه، آشوبها و فتنه‏ها از طرف آنها که عدالت علی مستقیما بر ضرر آنها بود به پا کرد، و این عدالت چه جور عدالتی بود. آیا یک عدالت صرفا اخلاقی بود نظیر آنچه می‏گوییم امام جماعت یا قاضی‏ یا شاهد طلاق یا بینه شرعی باید عادل باشد؟ این جور عدالتها که باعث قتل‏ کسی نمی‏شود، بلکه بیشتر باعث شهرت و محبوبیت و احترام می‏گردد. آن نوع عدالت مولی که قاتلش شناخته شد، در حقیقت، فلسفه اجتماعی او و نوع تفکر مخصوصی بود که در عدالت اجتماعی اسلامی‏ داشت و خودش شدیدا اصرار می‏ورزید که عدالت اجتماعی اسلام و فلسفه‏ اجتماعی اسلام صرفا همین را اقتضا می‏کند. او تنها عادل نبود، عدالتخواه بود. فرق است بین عادل و عدالتخواه،همان طوری که فرق است بین آزاد و آزادیخواه. یکی آزاد است یعنی خودش‏ شخصا مرد آزادی است، و یکی آزادیخواه است یعنی طرفدار آزادی اجتماع‏ است و آزادی هدف و ایده اجتماعی اوست.

علم هم همین طور است: یکی‏ شخصا عالم است، یکی علاوه بر این طرفدار عمومیت علم و سواد و تعلیم‏ عمومی است. همین طور است عدالت: یکی شخصا آدم عادلی است، و یکی‏ عدالتخواه است، عدالت فکر اجتماعی اوست. باز مثل اینکه یکی صالح‏ است و دیگری اصلاح طلب. در آیه کریمه قرآن می‏فرماید" «کونوا قوامین‏ بالقسط»" (4) قیام به قسط یعنی اقامه و به پاداشتن عدل، و این غیر از عادل بودن از جنبه شخصی است.

جود بهتر است یا عدل؟
اول جمله‏ای از خودش در جواب سؤالی نقل می‏کنم: کسی از علی مرتضی سلام‏ الله علیه پرسید آیا جود بهتر است یا عدالت؟ («أیهما أفضل؟ العدل‏ أو الجود؟ فقال علیه السلام: العدل یضع الامور مواضعها، و الجود یخرجها من جهتها») فرمود عدل بهتر است از جود به دلیل اینکه عدل هر چیزی را در جای خود قرار می‏دهد و هر حقی را به ذیحق واقعی خود می‏رساند، اما جود و بخشش، امور را و جریانها را از محل خودشان و مدارشان خارج می‏کند، جود این است که آدمی از حق مسلم خود صرف نظر کند، به دیگری که ذیحق نیست جود کند، پس جود اشیاء را از موضع خود خارج می‏کند.

عدل وضع نعمتی بر موضعش نی به هر بیخی که باشد آبکش موضع رخ شه نهی، ویرانی است موضع شه، پیل هم نادانی است «و العدل سائس عام، و الجود عارض خاص»" (5) دیگر اینکه‏ عدالت سائس و اداره کننده عموم است، چیزی است که پایه و مبنای زندگی‏ عمومی و اساس مقررات است، اما جود و بخشش یک حالت استثنایی است‏ که در موقع خاص کسی به کسی جود می‏کند و ایثار می‏کند.

جود و ایثار را نمی‏توان مبنای اصلی زندگی عمومی قرار داد و براساس‏ آنها مقررات و قانون وضع و آن را اجرا کرد. اگر جود و احسان و ایثار تحت قانون و مقررات لازم الاجراء درآید، دیگر جود و احسان و ایثار نام‏ ندارد، به اصطلاح از وجودش عدمش لازم می‏آید. جود و ایثار وقتی جود و ایثار است که هیچ قانون و مقررات حتمی و لازم الاجراء نداشته باشد و آدمی‏ صرفا به خاطر کرم و بزرگواری و گذشت و نوع دوستی و بلکه حیات دوستی جود کند. پس بنابراین عدل از جود افضل است.

این بود جواب علی مرتضی (ع) در مورد افضلیت عدل از جود. هرگز یک انسانی که تفکر اجتماعی ندارد و با مقیاسهای فردی اندازه‏گیری‏ می‏کند این طور جواب نمی‏دهد، نمی‏گوید عدل از جود بالاتر است، امام علی (ع) در این سخن بسیار پر قیمت خود، به عدل‏ از نظر اجتماعی نگاه می‏کند و با مقیاس اجتماعی اندازه‏گیری می‏کند. این‏ سخن، سخن کسی است که فلسفه اجتماعی روشنی دارد.

جود و عدل از دیدگاه اخلاق فردی
علمای اخلاق جود را از عدل بالاتر دانسته‏اند، اما علی مرتضی (ع) در کمال صراحت می‏گوید عدل به این دلیل و این دلیل از جود بالاتر است. البته این دو نظر از دو زاویه و دو دیدگاه است، اگر تنها از جنبه‏ فردی و اخلاق شخصی مطلب را مطالعه کنیم، جود از عدل بالاتر است. از نظر ملکات اخلاقی، ملکه جود و ایثار بالاتر است از ملکه عدالت، زیرا شخص‏ عادل از آن جهت که شخصا و از نظر اخلاق شخصی و فردی عادل است، در این‏ حد از کمال انسانی است که به حق دیگران تجاوز نمی‏کند، مال کسی را نمی‏برد، متعرض ناموس کسی نمی‏شود، اما آن که جود می‏کند و ایثار می‏نماید، نه تنها مال کسی را نمی‏برد بلکه از مال خود و دسترنج خود به‏ دیگران جود می‏کند، نه تنها نوبت کسی را نمی‏گیرد، نوبت خود را هم‏ احیانا به دیگران می‏دهد، نه تنها بر کسی جراحتی وارد نمی‏آورد، بلکه در بیمارستانها و میدانهای جنگ و در کلبه‏ها و خانه‏های بینوایان به سر وقت‏ بیماران و مجروحین می‏رود، دارویی به کامشان می‏ریزد، مرهمی بجراحتشان‏ می‏گذارد، مجانا شغل پرستاری بیماران را برای خود انتخاب می‏کند، نه‏ تنها خون کسی را نمی‏ریزد، بلکه حاضر است خون خود را فدای خیر جامعه کند.

پس از نظر ملکات اخلاقی و صفات شخصی البته جود از عدل بالاتر است، بلکه طرف قیاس نیستند.

عدل و جود از نظر اجتماعی
اما از نظر زندگی اجتماعی چطور؟ از نظر زندگی اجتماعی و از جنبه عمومی‏ که افراد اجتماع را به صورت یک واحد در می‏آورد، از این نظر که بنگریم‏، می‏بینیم که عدل از جود بالاتر است. عدل در اجتماع به منزله پایه‏های ساختمان است و احسان از نظر اجتماع به‏ منزله رنگ آمیزی و نقاشی و زینت ساختمان است. اول باید پایه درست‏ باشد بعد نوبت به زینت و رنگ آمیزی و نقاشی می‏رسد. اگر" خانه از پای بست ویران است"، دیگر چه فایده که" خواجه دربند نقش ایوان" باشد؟ اما اگر پایه محکم باشد، در ساختمان بی نقاشی و بی رنگ آمیزی هم‏ می‏توان زندگی کرد. ممکن است ساختمان فوق العاده نقاشی خوب داشته باشد و ظاهرش جالب باشد، اما چون پایه خراب است، یک باران کافی است آن‏ را بر سراهلش خراب کند.

بعلاوه همین جودها و احسانها و ایثارهایی که در مواقعی خوب و مفید است‏ و از نظر جود کننده فضیلتی بسیار عالی است، از نظر گیرنده فضیلت نیست‏ حساب او را هم باید کرد، حساب اجتماع را هم باید کرد. اگر رعایت‏ موازنه اجتماعی نشود و حساب نکرده صورت بگیرد، همین فضیلت اخلاقی‏ موجب بدبختی عمومی و خرابی اجتماع می‏گردد. صدقات زیاد و اوقاف زیاد و حساب نکرده‏، نذورات زیاد و حساب نکرده در هر جا که وارد شده مانند سیل جامعه را خراب کرده، روحیه‏ها را تنبل و کلاش و فاسد الاخلاق بار آورده، لطمه‏ها و خساراتی وارد آورده که کمتر از لطمات و خسارات یک سپاه جرار نبوده، مصداق کلام خدا بوده درباره بعضی انفاقات که می‏فرماید:

"مثل ما ینفقون فی هذه الحیوه الدنیا کمثل ریح فیها صر اصابت حرث‏ قوم ظلموا أنفسهم فأهلکته و ما ظلمهم الله و لکن أنفسهم یظلمون" (6)

مثل انفاقهایی که در این دنیا می‏کنند و عنوان انفاق و صدقه و امثال‏ اینها به آنها می‏دهند، عینا مثل باد سختی است که با سرما همراه است و می‏رسد به زراعت مردمی که ظلم به نفس کرده‏اند و همه آن زراعتها را از بین می‏برد. خداوند به آنها ستم نکرده خودشان به خودشان ستم کرده‏اند.

جامعه را هرگز با جود و احسان نمی‏توان اداره کرد. پایه سازمان اجتماع‏ عدل است. احسان وجودهای حساب نشده و اندازه‏گیری نشده کارها را از مدار خود خارج می‏کند. امام سجاد (ع) فرمود:" «کم من مفتون بحسن القول‏ فیه، و کم من مغرور بحسن الستر علیه و کم من مستدرج باعحسان‏إلیه"(7) بسیاری از مردم از بس خوبشان را و مدحشان را گفتند فاسد شدند، بسیاری از مردم چون از عیبشان چشم‏پوشی شد و مورد انتقاد قرار نگرفتند مغرور شدند، بسیاری از مردم هم چون به آنها احسان شد و از راه احسان‏ زندگی و کارشان اداره شد متدرجا در غفلت فرو رفتند.

این است معنی سخن علی مرتضی (ع): که فرمود:" «العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها»" عدل جریان کارها را در مجرای خود قرار می‏دهد، اما جود جریانها را از مجرای اصلی خارج می‏کند.

بسیاری از مردم ابتدا که می‏شنوند علی، مظهر کامل جود و سخا، عدل را از جود برتر دانسته تعجب می‏کنند که چطور می‏شود عدل از جود بالاتر باشد؟ یعنی چه علی (ع) که سرآمد اهل جود و ایثار و کرم است، درباره جود و کرم می‏فرماید که جود و کرم کارها را از جریان خودش خارج می‏کند؟ اما با بیانی که کردم و دو جنبه‏ای که توضیح دادم معلوم شد که ما تاکنون به عدل‏ وجود از یک جنبه نگاه می‏کرده‏ایم و آن جنبه اخلاقی و جنبه فضیلت شخصی و نفسانی قضیه بوده و البته از این جهت مطلب همان طور است، اما جنبه‏ دیگر مهم است و آن جنبه اجتماعی قضیه است و ما تاکنون کمتر از این جنبه‏ فکر می‏کرده‏ایم و علت اینکه کمتر فکر می‏کرده‏ایم این است که مدت زیادی‏ نیست که بشر به ارزش مطالعات اجتماعی پی برده و قوانین اجتماعی را شناخته، در سابق کم و بیش بعضی از مفکرین عالیقدر ما توجه داشته‏اند، اما به صورت علوم مدونی نبوده است، لهذا در قضایا فقط به جنبه‏های‏ اخلاقی و فردی آنها نگاه می‏کرده‏اند.

من یاد ندارم تاکنون کسی در کتابی در اطراف این جمله که عرض کردم‏ بحثی کرده باشد و حال آنکه این جمله در نهج البلاغه است و در دسترس همه‏ بوده. به نظرم علتش این است که این جمله با مقیاسهای اخلاقی نمی‏توانسته‏ در نظرها معنی درست و قابل توجهی داشته باشد، اما امروز که به برکت‏ پیشرفت علوم اجتماعی، مقیاسهای دیگر غیر از مقیاسهای اخلاقی به دست ما رسیده، می‏فهمیم که چه کلام پرارزشی است و چقدر این سخن از زمان خودش، بلکه از زمان سید رضی (ره) که سخنان علی (ع) را گردآوری کرد و به نام‏ نهج البلاغه به صورت کتابی درآورد، جلوتر و بالاتر است. هیچ ممکن نبود. در آن زمان، خود سید رضی که جمع کننده این کلمات است، و حتی بوعلی‏ سینا که بزرگترین فیلسوف عصر گردآوری نهج البلاغه است، بتواند همچو حقیقت اجتماعی عالی را بیان کند.

فرق جود با احسان
جود و احسان از لحاظ معنی نزدیک به یکدیگرند. در آیه قرآن کریم عدل‏ قرین احسان ذکر شده" «إن الله یأمر بالعدل و الاحسان»". این سائل‏ که درباره عدل و جود از امیرالمؤمنین (ع) سؤال کرده در حقیقت مثل این‏ است که پرسیده باشد اینکه قرآن می‏فرماید:" «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان»" آیا عدل بهتر است یا احسان؟ البته جود و احسان نزدیک به‏ یکدیگرند نه عین هم، زیرا احسان اعم است از جود، هم شامل بخششهای مالی‏ است و هم شامل سایر نیکی رساندنها. مثلا اگر شما دست عاجزی را بگیرید و او را از این طرف خیابان به آن طرف خیابان ببرید جود نکرده‏اید، احسان‏ کرده‏اید، و اگر جاهلی را تعلیم یا گمراهی را ارشاد کنید، باز احسان‏ کرده‏اید نه جود.

عدالت، فلسفه اجتماعی
غرضم از نقل این سؤال و جواب این بود که توجه پیدا شود که علی مرتضی (ع) به عدل از چه دیده‏ای می‏نگریسته؟ آیا از جنبه فردی و شخصی نگاه‏ می‏کرده یا بیشتر به جنبه اجتماعی توجه داشته؟

این سؤال و جواب و تحلیلی که در جواب فرمود معلوم شد که به جنبه‏ اجتماعی مطلب توجه داشته. این است که از یک طرف از سخنان علی (ع)و از طرف دیگر از عمل او مخصوصا از طرز عملی که در دوره زعامت و حکومت‏ خود انجام داد معلوم می‏شود که عدالت به صورت یک فلسفه اجتماعی اسلامی‏ مورد توجه مولای متقیان بوده و آن را ناموس بزرگ اسلامی تلقی می‏کرده و از هر چیزی بالاتر می‏دانسته، سیاستش بر مبنای این اصل تأسیس شده بود، ممکن نبود به خاطر هیچ منظوری و هدفی کوچکترین انحراف و انعطافی از آن‏ پیدا کند، و همین امر یگانه چیزی - بلی یگانه چیزی - بود که مشکلاتی زیاد برایش ایجاد کرد، و ضمنا همین مطلب یک مفتاح و کلیدی است برای یک‏ نفر مورخ و محقق که بخواهد حوادث خلافت علی را تحلیل کند. علی (ع) فوق العاده در این امر تصلب و تعصب و انعطاف ناپذیری به خرج می‏داد.

درباره تصلب علی (ع) در امر عدالت، که از نظر و تعبیری باید گفت‏ عدالت و از نظر و تعبیری باید گفت حقوق بشر، همین بس که فلسفه‏ پذیرفتن خلافت را بعد از عثمان، به هم خوردن عدالت اجتماعی و منقسم شدن‏ مردم به دو طبقه سیر سیر و گرسنه گرسنه ذکر می‏کند و می‏فرماید:" «لولا حضور الحاضر، و قیام الحجة بوجود الناصر، و ما أخذ الله علی العلماء أن‏ لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم، لالقیت حبلها علی غاربها، و لسقیت آخرها بکأس أولها»"(8)

اگر نبود که عده‏ای به عنوان یار و یاور به در خانه‏ام آمدند و بر من‏ اتمام حجت شد، دیگر اینکه خداوند از دانایان و روشن ضمیران عهد و پیمان گرفته که هر وقت اوضاعی پیش آید که گروهی آن‏ قدر اموال و ثروتها و موهبتهای الهی را به خودشان اختصاص بدهند و آن قدر بخورند که از پرخوری بیمار شوند و عده‏ای آن قدر حقوقشان پایمال بشود که‏ مایه سد جوعی هم نداشته باشند، در همچو اوضاع و احوال، این دانایان و روشن ضمیران نمی‏توانند بنشینند و تماشاچی و حداکثر متأسف باشند

اگر همچو وظیفه‏ای را در حال حاضر احساس نمی‏کردم کنار می‏رفتم و افسار خلافت‏ را در دست نمی‏گرفتم و مانند روز اول پهلو تهی می‏کردم.

ابراز نگرانی و اتمام حجت
و چون این طور برنامه‏ای در دوران حکومتش داشت که نه تنها این بود که‏ در دوره خودش نگذارد حیف و میل بشود و حقوق مردم پایمال شود بلکه‏ برنامه‏اش این بود که حقوق پایمال شده گذشته را که اجحافگرها مال خود و ملک خود می‏دانستند برگرداند، روی این حساب و این نقشه، خودش‏ می‏دانست که چه جنجالی به پا خواهد شد، لهذا با تردید و نگرانی زیر بار خلافت رفت و به مردمی که آمدند بیعت کنند گفت:" «ادعونی و التمسوا غیری، فانا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان لا تقوم له القلوب، و لا تثبت علیه العقول»" مرا رها کنید، سراغ کسی دیگر بروید. آینده‏ای‏ رنگارنگ و ناثابت در پیش است.

اطمینانی به موقعیت در اجرای آنچه‏ وظیفه اسلامی من به عهده من گذاشته نیست. آشفتگیها در جلو است که دلها ثابت نمی‏ماند و افکار متزلزل می‏گردد و همین شماها که امروز آمده‏اید، وقتی که دیدید راه بسیار دشواری است از وسط راه ممکن است برگردید."

افقها را ابرو و مه گرفته‏ و خورشید در پشت ابرها مانده، کارهایی شده و تثبیت گشته. اشخاصی در این تاریخ کوتاه که از عمر اسلام می‏گذرد به صورت بت در آمده‏اند، بر هم‏ زدن روش آنها بسیار دشوار است. آنگاه برای اینکه با این مردم که امروز با اصرار از او می‏خواهند خلافت را بپذیرد، اتمام حجت کند، فرمود:" «و اعلموا أنی‏إن أجبتکم‏ رکبت بکم ما أعلم»" (9)

بدانید اگر من این دعوت را پذیرفتم، آن‏ طور که خودم می‏دانم و می‏فهمم و طبق برنامه‏ای که خودم دارم عمل می‏کنم و به‏ حرف و توصیه احدی هم گوش نخواهم کرد. بلی اگر مرا به حال خود واگذارید و مسؤولیت حکومت و خلافت را برعهده من نگذارید، من معذورم و مثل گذشته‏ حکم یک مشاور خواهم داشت.

قطایع عثمان
راجع به قطایع عثمان، یعنی اراضی‏ای که متعلق به عامه مسلمین است و عثمان آنها را در تیول اشخاص قرار داده بود، فرمود:" «و الله لو وجدته قد تزوج به النساء، و ملک به الاماء لرددته»" به خدا قسم‏ زمینهایی که متعلق به عامه مسلمین است و عثمان به این و آن داده پس‏ خواهم گرفت هر چند آنها را مهر زنانشان قرار داده باشند یا با آنها کنیزکانی خریده باشند.

عطف به ما سبق
مشکلات زیادی برای امیرالمؤمنین در خلافت پیش آمد، علت اساسی مطلب‏ این بود که عطف به ما سبق می‏کرد. نمی‏گفت برگذشته‏ها صلوات. می‏گفت به‏ گذشته‏ها هم کار دارم، گذشته است که سازنده حال و استقبال است، بر روی‏ پایه خراب و منحرف و فرسوده، بنایی عالی و محکم نمی‏توان ساخت.

دنیای گشاده عدالت و دنیای تنگ ظلم
بعد فرمود:" «إن فی العدل سعة، و من ضاق علیه العدل فالجور علیه‏ أضیق»" (10) عدالت بیش از هر چیز دیگر گنجایش دارد که همه را راضی‏ کند.

یگانه ظرفیت وسیعی که می‏تواند همه را در خود جمع کند و زمینه‏ رضایت عموم واقع گردد عدالت است. اگر کسی در اثر انحراف طبیعت و در اثر حرص و آز، به حق خود و حد خود قانع نباشد و قناعت به حق بر او فشار بیاورد، جور و ظلم به او بیشتر فشار خواهد آورد.

زیرا دو نوع فشار به روح آدمی وارد می‏شود: یکی فشار و ضغطه‏ای است که‏ عوامل محیط و اجتماع وارد می‏آورند، تنه‏ای است که دیگری به انسان می‏زند، ضربه و شلاقی است که دیگری وارد می‏آورد، حبس و زندانی است که دیگری‏ او را گرفتار کرده است، یک نوع دیگر فشارها و ضغطه‏هایی است که از داخل روح بر آدمی وارد می‏آید مثل فشار حسد، فشار کینه، فشار انتقامجویی، فشار حرص و آز و طمع. اگر عدالت اجتماعی برقرار شود، از لحاظ عوامل خارجی‏ تأمین پدید می‏آید، زیرا در آن صورت کسی نمی‏تواند به حق دیگری تجاوز کند، از این جهت کسی نمی‏توا ند روح او را در تنگی و فشار قرار دهد.

و اما اگر عدالت برقرار نشد و میدان، میدان زور و ظلم و غارت و چپاول شد، آنها که تحت فشار عوامل روحی حرص و طمع هستند مطامعشان بیشتر تحریک‏ می‏شود و بیشتر تحت فشار قوی این عاملها قرار می‏گیرند و رنج می‏برند، پس‏ کسی که محیط عدالت، بر او فشار آورد، محیط ظلم بیشتر او را می‏فشارد. ابن ابی الحدید می‏گوید بعد از قتل عثمان مردم در مسجد جمع شده بودند که‏ ببینند کار خلافت به کجا می‏کشد، و چون غیر از علی (ع) کسی دیگر نبود که مردم به او توجهی داشته باشند و از طرفی هم عده‏ای بودند که رسما خطابه‏ می‏خواندند و سخنرانی می‏کردند و در اطراف شخصیت علی (ع) و سوابق او در اسلام صحبت می‏کردند، مردم هجوم آوردند و با علی (ع) بیعت کردند.

آن‏ سخنان را که فرمود مرا رها کنید و دیگری را بگیرید، زیرا اوضاع آینده‏ چنین و چنان است و بعلاوه من کسی نیستم که از آنچه خود می‏دانم کوچکترین‏ انحرافی پیدا کنم، در همین وقت بود که آمده بودند بیعت کنند و به‏ عنوان اتمام حجت در اول کار خود،


نظر شما :