قُتل فی مِحرابه لشِدة عَدله؛ چگونه عدالتش او را به کشتن داد؟!
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیبإن الله قوی عزیز»(1)
«إن الله یأمر بالعدل و الاحسان وإیتاء ذیالقربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون»(2) این دو آیه کریمه از دو سوره است و هر کدام در یک جای از قرآن است. آیه اول آیه بیست و پنجم از سوره حدید است و آیه دوم آیه نودم از سوره نحل است. در هر دو آیه از یک مطلب یاد شده و آن موضوع عدالت است. البته هر آیه مطلب اضافهای نسبت به دیگری دارد. در آیه اول میفرماید:" ما پیغمبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و مقیاس و وسیله اندازهگیری فرستادیم تا مردم بر میزان عدالت عمل کنند. آهن فرستادیم که فلزی محکم و با صلابت است و منافعی برای حیات بشر در بردارد. علت دیگر فرستادن پیغمبران این است که آمدن آنها وسیله امتحانی باشد و معلوم و روشن شود که چه کسی به یاری حق و اهل حق میشتابد و چه کسی نمیشتابد. خداوند نیرومند و غالب است." در آیه دوم میفرماید:" خدا امر میکند به عدالت و به نیکی و کمک و صلهارحام، و نهی میکند از کارهای زشت و بد و ظلم. خداوند پند میدهد تا شما متذکر بشوید".
در آیه اول هدف کلی ادیان آسمانی را برقرار شدن موازین عدالت ذکر میکند، و در آیه دوم به عنوان یک اصل از اصول و مبانی کلی اسلام و به عنوان معرفی روح اسلام، میفرماید خداوند به عدل و احسان امر میکند و از فحشاء و زشتکاریها و بدیها و ظلمها نهی میکند.
موضوع عدل و احسان، خصوصا موضوع عدل، گذشته از اینکه در خود قرآن کریم مکرر ذکر شده، در تاریخ اسلام و در میان مسلمین فصلی طولانی دارد - چه از نظر علمی در تاریخ علوم اسلامی و چه از نظر عملی و اجرایی در تاریخ
اجتماعی و سیاسی اسلام و چون واقعا یکی از ارکان اسلام اصل عدل است، شایسته است که در اطراف آن صحبت شود، مخصوصا ما شیعیان که یکی از اصول دین را عدل میدانیم.
عدل از اصول دین
اصول دین را پنج چیز میشماریم: توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد. عدل و امامت اختصاصا در شیعه از اصول دین شمرده شده و گاهی ایندو را به نام دو اصل مذهب مینامند، که البته مقصود، این است که از نظر اسلام شناسی این مذهب و از نظر دید پیشوایان این مذهب، عدل و امامت هم از اصول اسلام است، پس معلوم میشود از نظر مذهب و طریقه ما اصل عدل بسیار مهم است و در ردیف مسائلی از قبیل مسائل اخلاقی نیست. لذا به همین مناسبت در این شبهای عزیز که فرصتی هست، تا حدی که مقدور است، در اطراف این اصل و تاریخچه آن که با سرنوشت ما و وضع حاضر ما بستگی دارد مطالبی به عرض شنوندگان میرسانم، بعلاوه اینکه این شبها تعلق دارد به امام عادل علی الاطلاق، مجسمه عدل و مساوات، شیفته حق و انصاف، نمونه کامل بشر دوستی و رحمت و محبت و احسان، مولای متقیان علی (ع) که حتی دیگران دربارهاش گفتند قاتل او همان عدل و مساواتش بود (و قتل فی محرابه لشده عدله).
دشمن طاووس آمد پر او
ای بسا شه را بکشته فر او
گفت من آن آهوم کز ناف من
ریخت آن صیاد خون صاف من
علی، شهید عدالت
راستی که علی مرتضی مجسمه عدل و نمونه رحمت و محبت و احسان بود. امشب شب ضربت خوردن این شهید عدالت است، ضربتی که در راه تصلب و انعطاف ناپذیری از حق و عدالت و دفاع از حقوق انسان خورد و در عین حال همین ضربت به مرارتها و مجاهدتها و مشقتها و رنجهای او در این راه خاتمه داد و او را در حال انجام وظیفه از پا در آورد، ضربتی که خود او را آسوده کرد اما جهان اسلامی را تا ابد در مرگ همچو امام عادلی که اگر حکومتش مدتی ادامه پیدا میکرد، جامعه نمونه کامل و درخشان اسلامی جامه عمل میپوشید، سوگوار ساخت.
اینکه خود او را آسوده و راحت کرد و از نظر شخص خودش آسایش یافت، تعبیری است که از کلام خودش اقتباس کردهام در همان حال که در اثر آن ضربت در بستر افتاده بود فرمود: مثل من مثل تشنهای است که در شب تاریک در صحرای بی پایانی در جستجوی آب روان باشد و ناگهانی به آب برسد و من همیشه از خداوند میخواستم که هر وقت مقرر شده بمیرم، در بستر نمیرم، در راه خدا کشته شوم و این آرزوی من بود که به آن رسیدم («و ما کنتإلا کقارب ورد و طالب وجد») (3)
چه عدالتی موجب شهادت علی شد؟
به هر حال، چون امشب همچو شبی است، در طلیعه سخنم در این چند شب شمهای از عدالتها و احسانهای مولای متقیان عرض میکنم و در اطراف این کلمه توضیح میدهم که چگونه عدالت علی (ع) قاتلش شد و چگونه تصلبش در این راه، آشوبها و فتنهها از طرف آنها که عدالت علی مستقیما بر ضرر آنها بود به پا کرد، و این عدالت چه جور عدالتی بود. آیا یک عدالت صرفا اخلاقی بود نظیر آنچه میگوییم امام جماعت یا قاضی یا شاهد طلاق یا بینه شرعی باید عادل باشد؟ این جور عدالتها که باعث قتل کسی نمیشود، بلکه بیشتر باعث شهرت و محبوبیت و احترام میگردد. آن نوع عدالت مولی که قاتلش شناخته شد، در حقیقت، فلسفه اجتماعی او و نوع تفکر مخصوصی بود که در عدالت اجتماعی اسلامی داشت و خودش شدیدا اصرار میورزید که عدالت اجتماعی اسلام و فلسفه اجتماعی اسلام صرفا همین را اقتضا میکند. او تنها عادل نبود، عدالتخواه بود. فرق است بین عادل و عدالتخواه،همان طوری که فرق است بین آزاد و آزادیخواه. یکی آزاد است یعنی خودش شخصا مرد آزادی است، و یکی آزادیخواه است یعنی طرفدار آزادی اجتماع است و آزادی هدف و ایده اجتماعی اوست.
علم هم همین طور است: یکی شخصا عالم است، یکی علاوه بر این طرفدار عمومیت علم و سواد و تعلیم عمومی است. همین طور است عدالت: یکی شخصا آدم عادلی است، و یکی عدالتخواه است، عدالت فکر اجتماعی اوست. باز مثل اینکه یکی صالح است و دیگری اصلاح طلب. در آیه کریمه قرآن میفرماید" «کونوا قوامین بالقسط»" (4) قیام به قسط یعنی اقامه و به پاداشتن عدل، و این غیر از عادل بودن از جنبه شخصی است.
جود بهتر است یا عدل؟
اول جملهای از خودش در جواب سؤالی نقل میکنم: کسی از علی مرتضی سلام الله علیه پرسید آیا جود بهتر است یا عدالت؟ («أیهما أفضل؟ العدل أو الجود؟ فقال علیه السلام: العدل یضع الامور مواضعها، و الجود یخرجها من جهتها») فرمود عدل بهتر است از جود به دلیل اینکه عدل هر چیزی را در جای خود قرار میدهد و هر حقی را به ذیحق واقعی خود میرساند، اما جود و بخشش، امور را و جریانها را از محل خودشان و مدارشان خارج میکند، جود این است که آدمی از حق مسلم خود صرف نظر کند، به دیگری که ذیحق نیست جود کند، پس جود اشیاء را از موضع خود خارج میکند.
عدل وضع نعمتی بر موضعش نی به هر بیخی که باشد آبکش موضع رخ شه نهی، ویرانی است موضع شه، پیل هم نادانی است «و العدل سائس عام، و الجود عارض خاص»" (5) دیگر اینکه عدالت سائس و اداره کننده عموم است، چیزی است که پایه و مبنای زندگی عمومی و اساس مقررات است، اما جود و بخشش یک حالت استثنایی است که در موقع خاص کسی به کسی جود میکند و ایثار میکند.
جود و ایثار را نمیتوان مبنای اصلی زندگی عمومی قرار داد و براساس آنها مقررات و قانون وضع و آن را اجرا کرد. اگر جود و احسان و ایثار تحت قانون و مقررات لازم الاجراء درآید، دیگر جود و احسان و ایثار نام ندارد، به اصطلاح از وجودش عدمش لازم میآید. جود و ایثار وقتی جود و ایثار است که هیچ قانون و مقررات حتمی و لازم الاجراء نداشته باشد و آدمی صرفا به خاطر کرم و بزرگواری و گذشت و نوع دوستی و بلکه حیات دوستی جود کند. پس بنابراین عدل از جود افضل است.
این بود جواب علی مرتضی (ع) در مورد افضلیت عدل از جود. هرگز یک انسانی که تفکر اجتماعی ندارد و با مقیاسهای فردی اندازهگیری میکند این طور جواب نمیدهد، نمیگوید عدل از جود بالاتر است، امام علی (ع) در این سخن بسیار پر قیمت خود، به عدل از نظر اجتماعی نگاه میکند و با مقیاس اجتماعی اندازهگیری میکند. این سخن، سخن کسی است که فلسفه اجتماعی روشنی دارد.
جود و عدل از دیدگاه اخلاق فردی
علمای اخلاق جود را از عدل بالاتر دانستهاند، اما علی مرتضی (ع) در کمال صراحت میگوید عدل به این دلیل و این دلیل از جود بالاتر است. البته این دو نظر از دو زاویه و دو دیدگاه است، اگر تنها از جنبه فردی و اخلاق شخصی مطلب را مطالعه کنیم، جود از عدل بالاتر است. از نظر ملکات اخلاقی، ملکه جود و ایثار بالاتر است از ملکه عدالت، زیرا شخص عادل از آن جهت که شخصا و از نظر اخلاق شخصی و فردی عادل است، در این حد از کمال انسانی است که به حق دیگران تجاوز نمیکند، مال کسی را نمیبرد، متعرض ناموس کسی نمیشود، اما آن که جود میکند و ایثار مینماید، نه تنها مال کسی را نمیبرد بلکه از مال خود و دسترنج خود به دیگران جود میکند، نه تنها نوبت کسی را نمیگیرد، نوبت خود را هم احیانا به دیگران میدهد، نه تنها بر کسی جراحتی وارد نمیآورد، بلکه در بیمارستانها و میدانهای جنگ و در کلبهها و خانههای بینوایان به سر وقت بیماران و مجروحین میرود، دارویی به کامشان میریزد، مرهمی بجراحتشان میگذارد، مجانا شغل پرستاری بیماران را برای خود انتخاب میکند، نه تنها خون کسی را نمیریزد، بلکه حاضر است خون خود را فدای خیر جامعه کند.
پس از نظر ملکات اخلاقی و صفات شخصی البته جود از عدل بالاتر است، بلکه طرف قیاس نیستند.
عدل و جود از نظر اجتماعی
اما از نظر زندگی اجتماعی چطور؟ از نظر زندگی اجتماعی و از جنبه عمومی که افراد اجتماع را به صورت یک واحد در میآورد، از این نظر که بنگریم، میبینیم که عدل از جود بالاتر است. عدل در اجتماع به منزله پایههای ساختمان است و احسان از نظر اجتماع به منزله رنگ آمیزی و نقاشی و زینت ساختمان است. اول باید پایه درست باشد بعد نوبت به زینت و رنگ آمیزی و نقاشی میرسد. اگر" خانه از پای بست ویران است"، دیگر چه فایده که" خواجه دربند نقش ایوان" باشد؟ اما اگر پایه محکم باشد، در ساختمان بی نقاشی و بی رنگ آمیزی هم میتوان زندگی کرد. ممکن است ساختمان فوق العاده نقاشی خوب داشته باشد و ظاهرش جالب باشد، اما چون پایه خراب است، یک باران کافی است آن را بر سراهلش خراب کند.
بعلاوه همین جودها و احسانها و ایثارهایی که در مواقعی خوب و مفید است و از نظر جود کننده فضیلتی بسیار عالی است، از نظر گیرنده فضیلت نیست حساب او را هم باید کرد، حساب اجتماع را هم باید کرد. اگر رعایت موازنه اجتماعی نشود و حساب نکرده صورت بگیرد، همین فضیلت اخلاقی موجب بدبختی عمومی و خرابی اجتماع میگردد. صدقات زیاد و اوقاف زیاد و حساب نکرده، نذورات زیاد و حساب نکرده در هر جا که وارد شده مانند سیل جامعه را خراب کرده، روحیهها را تنبل و کلاش و فاسد الاخلاق بار آورده، لطمهها و خساراتی وارد آورده که کمتر از لطمات و خسارات یک سپاه جرار نبوده، مصداق کلام خدا بوده درباره بعضی انفاقات که میفرماید:
"مثل ما ینفقون فی هذه الحیوه الدنیا کمثل ریح فیها صر اصابت حرث قوم ظلموا أنفسهم فأهلکته و ما ظلمهم الله و لکن أنفسهم یظلمون" (6)
مثل انفاقهایی که در این دنیا میکنند و عنوان انفاق و صدقه و امثال اینها به آنها میدهند، عینا مثل باد سختی است که با سرما همراه است و میرسد به زراعت مردمی که ظلم به نفس کردهاند و همه آن زراعتها را از بین میبرد. خداوند به آنها ستم نکرده خودشان به خودشان ستم کردهاند.
جامعه را هرگز با جود و احسان نمیتوان اداره کرد. پایه سازمان اجتماع عدل است. احسان وجودهای حساب نشده و اندازهگیری نشده کارها را از مدار خود خارج میکند. امام سجاد (ع) فرمود:" «کم من مفتون بحسن القول فیه، و کم من مغرور بحسن الستر علیه و کم من مستدرج باعحسانإلیه"(7) بسیاری از مردم از بس خوبشان را و مدحشان را گفتند فاسد شدند، بسیاری از مردم چون از عیبشان چشمپوشی شد و مورد انتقاد قرار نگرفتند مغرور شدند، بسیاری از مردم هم چون به آنها احسان شد و از راه احسان زندگی و کارشان اداره شد متدرجا در غفلت فرو رفتند.
این است معنی سخن علی مرتضی (ع): که فرمود:" «العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها»" عدل جریان کارها را در مجرای خود قرار میدهد، اما جود جریانها را از مجرای اصلی خارج میکند.
بسیاری از مردم ابتدا که میشنوند علی، مظهر کامل جود و سخا، عدل را از جود برتر دانسته تعجب میکنند که چطور میشود عدل از جود بالاتر باشد؟ یعنی چه علی (ع) که سرآمد اهل جود و ایثار و کرم است، درباره جود و کرم میفرماید که جود و کرم کارها را از جریان خودش خارج میکند؟ اما با بیانی که کردم و دو جنبهای که توضیح دادم معلوم شد که ما تاکنون به عدل وجود از یک جنبه نگاه میکردهایم و آن جنبه اخلاقی و جنبه فضیلت شخصی و نفسانی قضیه بوده و البته از این جهت مطلب همان طور است، اما جنبه دیگر مهم است و آن جنبه اجتماعی قضیه است و ما تاکنون کمتر از این جنبه فکر میکردهایم و علت اینکه کمتر فکر میکردهایم این است که مدت زیادی نیست که بشر به ارزش مطالعات اجتماعی پی برده و قوانین اجتماعی را شناخته، در سابق کم و بیش بعضی از مفکرین عالیقدر ما توجه داشتهاند، اما به صورت علوم مدونی نبوده است، لهذا در قضایا فقط به جنبههای اخلاقی و فردی آنها نگاه میکردهاند.
من یاد ندارم تاکنون کسی در کتابی در اطراف این جمله که عرض کردم بحثی کرده باشد و حال آنکه این جمله در نهج البلاغه است و در دسترس همه بوده. به نظرم علتش این است که این جمله با مقیاسهای اخلاقی نمیتوانسته در نظرها معنی درست و قابل توجهی داشته باشد، اما امروز که به برکت پیشرفت علوم اجتماعی، مقیاسهای دیگر غیر از مقیاسهای اخلاقی به دست ما رسیده، میفهمیم که چه کلام پرارزشی است و چقدر این سخن از زمان خودش، بلکه از زمان سید رضی (ره) که سخنان علی (ع) را گردآوری کرد و به نام نهج البلاغه به صورت کتابی درآورد، جلوتر و بالاتر است. هیچ ممکن نبود. در آن زمان، خود سید رضی که جمع کننده این کلمات است، و حتی بوعلی سینا که بزرگترین فیلسوف عصر گردآوری نهج البلاغه است، بتواند همچو حقیقت اجتماعی عالی را بیان کند.
فرق جود با احسان
جود و احسان از لحاظ معنی نزدیک به یکدیگرند. در آیه قرآن کریم عدل قرین احسان ذکر شده" «إن الله یأمر بالعدل و الاحسان»". این سائل که درباره عدل و جود از امیرالمؤمنین (ع) سؤال کرده در حقیقت مثل این است که پرسیده باشد اینکه قرآن میفرماید:" «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان»" آیا عدل بهتر است یا احسان؟ البته جود و احسان نزدیک به یکدیگرند نه عین هم، زیرا احسان اعم است از جود، هم شامل بخششهای مالی است و هم شامل سایر نیکی رساندنها. مثلا اگر شما دست عاجزی را بگیرید و او را از این طرف خیابان به آن طرف خیابان ببرید جود نکردهاید، احسان کردهاید، و اگر جاهلی را تعلیم یا گمراهی را ارشاد کنید، باز احسان کردهاید نه جود.
عدالت، فلسفه اجتماعی
غرضم از نقل این سؤال و جواب این بود که توجه پیدا شود که علی مرتضی (ع) به عدل از چه دیدهای مینگریسته؟ آیا از جنبه فردی و شخصی نگاه میکرده یا بیشتر به جنبه اجتماعی توجه داشته؟
این سؤال و جواب و تحلیلی که در جواب فرمود معلوم شد که به جنبه اجتماعی مطلب توجه داشته. این است که از یک طرف از سخنان علی (ع)و از طرف دیگر از عمل او مخصوصا از طرز عملی که در دوره زعامت و حکومت خود انجام داد معلوم میشود که عدالت به صورت یک فلسفه اجتماعی اسلامی مورد توجه مولای متقیان بوده و آن را ناموس بزرگ اسلامی تلقی میکرده و از هر چیزی بالاتر میدانسته، سیاستش بر مبنای این اصل تأسیس شده بود، ممکن نبود به خاطر هیچ منظوری و هدفی کوچکترین انحراف و انعطافی از آن پیدا کند، و همین امر یگانه چیزی - بلی یگانه چیزی - بود که مشکلاتی زیاد برایش ایجاد کرد، و ضمنا همین مطلب یک مفتاح و کلیدی است برای یک نفر مورخ و محقق که بخواهد حوادث خلافت علی را تحلیل کند. علی (ع) فوق العاده در این امر تصلب و تعصب و انعطاف ناپذیری به خرج میداد.
درباره تصلب علی (ع) در امر عدالت، که از نظر و تعبیری باید گفت عدالت و از نظر و تعبیری باید گفت حقوق بشر، همین بس که فلسفه پذیرفتن خلافت را بعد از عثمان، به هم خوردن عدالت اجتماعی و منقسم شدن مردم به دو طبقه سیر سیر و گرسنه گرسنه ذکر میکند و میفرماید:" «لولا حضور الحاضر، و قیام الحجة بوجود الناصر، و ما أخذ الله علی العلماء أن لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم، لالقیت حبلها علی غاربها، و لسقیت آخرها بکأس أولها»"(8)
اگر نبود که عدهای به عنوان یار و یاور به در خانهام آمدند و بر من اتمام حجت شد، دیگر اینکه خداوند از دانایان و روشن ضمیران عهد و پیمان گرفته که هر وقت اوضاعی پیش آید که گروهی آن قدر اموال و ثروتها و موهبتهای الهی را به خودشان اختصاص بدهند و آن قدر بخورند که از پرخوری بیمار شوند و عدهای آن قدر حقوقشان پایمال بشود که مایه سد جوعی هم نداشته باشند، در همچو اوضاع و احوال، این دانایان و روشن ضمیران نمیتوانند بنشینند و تماشاچی و حداکثر متأسف باشند
اگر همچو وظیفهای را در حال حاضر احساس نمیکردم کنار میرفتم و افسار خلافت را در دست نمیگرفتم و مانند روز اول پهلو تهی میکردم.
ابراز نگرانی و اتمام حجت
و چون این طور برنامهای در دوران حکومتش داشت که نه تنها این بود که در دوره خودش نگذارد حیف و میل بشود و حقوق مردم پایمال شود بلکه برنامهاش این بود که حقوق پایمال شده گذشته را که اجحافگرها مال خود و ملک خود میدانستند برگرداند، روی این حساب و این نقشه، خودش میدانست که چه جنجالی به پا خواهد شد، لهذا با تردید و نگرانی زیر بار خلافت رفت و به مردمی که آمدند بیعت کنند گفت:" «ادعونی و التمسوا غیری، فانا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان لا تقوم له القلوب، و لا تثبت علیه العقول»" مرا رها کنید، سراغ کسی دیگر بروید. آیندهای رنگارنگ و ناثابت در پیش است.
اطمینانی به موقعیت در اجرای آنچه وظیفه اسلامی من به عهده من گذاشته نیست. آشفتگیها در جلو است که دلها ثابت نمیماند و افکار متزلزل میگردد و همین شماها که امروز آمدهاید، وقتی که دیدید راه بسیار دشواری است از وسط راه ممکن است برگردید."
افقها را ابرو و مه گرفته و خورشید در پشت ابرها مانده، کارهایی شده و تثبیت گشته. اشخاصی در این تاریخ کوتاه که از عمر اسلام میگذرد به صورت بت در آمدهاند، بر هم زدن روش آنها بسیار دشوار است. آنگاه برای اینکه با این مردم که امروز با اصرار از او میخواهند خلافت را بپذیرد، اتمام حجت کند، فرمود:" «و اعلموا أنیإن أجبتکم رکبت بکم ما أعلم»" (9)
بدانید اگر من این دعوت را پذیرفتم، آن طور که خودم میدانم و میفهمم و طبق برنامهای که خودم دارم عمل میکنم و به حرف و توصیه احدی هم گوش نخواهم کرد. بلی اگر مرا به حال خود واگذارید و مسؤولیت حکومت و خلافت را برعهده من نگذارید، من معذورم و مثل گذشته حکم یک مشاور خواهم داشت.
قطایع عثمان
راجع به قطایع عثمان، یعنی اراضیای که متعلق به عامه مسلمین است و عثمان آنها را در تیول اشخاص قرار داده بود، فرمود:" «و الله لو وجدته قد تزوج به النساء، و ملک به الاماء لرددته»" به خدا قسم زمینهایی که متعلق به عامه مسلمین است و عثمان به این و آن داده پس خواهم گرفت هر چند آنها را مهر زنانشان قرار داده باشند یا با آنها کنیزکانی خریده باشند.
عطف به ما سبق
مشکلات زیادی برای امیرالمؤمنین در خلافت پیش آمد، علت اساسی مطلب این بود که عطف به ما سبق میکرد. نمیگفت برگذشتهها صلوات. میگفت به گذشتهها هم کار دارم، گذشته است که سازنده حال و استقبال است، بر روی پایه خراب و منحرف و فرسوده، بنایی عالی و محکم نمیتوان ساخت.
دنیای گشاده عدالت و دنیای تنگ ظلم
بعد فرمود:" «إن فی العدل سعة، و من ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق»" (10) عدالت بیش از هر چیز دیگر گنجایش دارد که همه را راضی کند.
یگانه ظرفیت وسیعی که میتواند همه را در خود جمع کند و زمینه رضایت عموم واقع گردد عدالت است. اگر کسی در اثر انحراف طبیعت و در اثر حرص و آز، به حق خود و حد خود قانع نباشد و قناعت به حق بر او فشار بیاورد، جور و ظلم به او بیشتر فشار خواهد آورد.
زیرا دو نوع فشار به روح آدمی وارد میشود: یکی فشار و ضغطهای است که عوامل محیط و اجتماع وارد میآورند، تنهای است که دیگری به انسان میزند، ضربه و شلاقی است که دیگری وارد میآورد، حبس و زندانی است که دیگری او را گرفتار کرده است، یک نوع دیگر فشارها و ضغطههایی است که از داخل روح بر آدمی وارد میآید مثل فشار حسد، فشار کینه، فشار انتقامجویی، فشار حرص و آز و طمع. اگر عدالت اجتماعی برقرار شود، از لحاظ عوامل خارجی تأمین پدید میآید، زیرا در آن صورت کسی نمیتواند به حق دیگری تجاوز کند، از این جهت کسی نمیتوا ند روح او را در تنگی و فشار قرار دهد.
و اما اگر عدالت برقرار نشد و میدان، میدان زور و ظلم و غارت و چپاول شد، آنها که تحت فشار عوامل روحی حرص و طمع هستند مطامعشان بیشتر تحریک میشود و بیشتر تحت فشار قوی این عاملها قرار میگیرند و رنج میبرند، پس کسی که محیط عدالت، بر او فشار آورد، محیط ظلم بیشتر او را میفشارد. ابن ابی الحدید میگوید بعد از قتل عثمان مردم در مسجد جمع شده بودند که ببینند کار خلافت به کجا میکشد، و چون غیر از علی (ع) کسی دیگر نبود که مردم به او توجهی داشته باشند و از طرفی هم عدهای بودند که رسما خطابه میخواندند و سخنرانی میکردند و در اطراف شخصیت علی (ع) و سوابق او در اسلام صحبت میکردند، مردم هجوم آوردند و با علی (ع) بیعت کردند.
آن سخنان را که فرمود مرا رها کنید و دیگری را بگیرید، زیرا اوضاع آینده چنین و چنان است و بعلاوه من کسی نیستم که از آنچه خود میدانم کوچکترین انحرافی پیدا کنم، در همین وقت بود که آمده بودند بیعت کنند و به عنوان اتمام حجت در اول کار خود،
نظر شما :