حاشیههای همراهی رهبر در افتتاح ناوشکن جماران(۳-۱۲-۸۸)
گزارشی از حاشیههای همراهی رهبر در الحاق ناوشکن جماران به ناوگان دریایی ایران در خلیج فارس:
1- متن خبر، اصل حاشيه
در حالی كه نيروهای آمريكايی در كشورهای افغانستان و عراق از مدتها پيش مستقر هستند، تعداد زيادی پايگاه فعال دريايی و هوايی و زمينی هم در كشورهای قطر، بحرين، امارات، عربستان و ... دارند. اينها به غير از شناورهای سطحی و زيرسطحی ريز و درشتشان در محدوده خليجفارس، دريای عمان و اقيانوس هند است.
به همهی اينها اضافه كنيد دو زيردريايی اسرائيلی و كلی شناور عملياتی از حدود 20 كشور كه اكثراً همپيمان آمريكا هستند. اين آرايش نعل اسبی (كه هلال اين نعل به سمت جنوب است) يك كانون توجه بيشتر ندارد؛ ايران. از آن طرف هم «هيلاری كلينتون» وزير خارجه آمريكا و رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا يكیيكی كشورهای منطقه را گَز میكنند و در اين ديد و بازديدها موج جديدی از پروژه «ايرانهراسی» را به راه میاندازند. فرض كنيد اين شرايط در مورد ايران نبود و يك كشور ديگر (هر چقدر هم كه میخواهد قدرتمند باشد) در اين شرايط قرار میگرفت. فكر میكنيد شخص اول آن مملكت چه تدبير و واكنشی نسبت به اين آرايش شيطنتآميز نشان میداد؟
چهارشنبه 28بهمنماه، رهبر انقلاب در ديدار مردم تبريز به اين تحركات اشاره كرد و به آن تاخت. اين اشاره مورد توجه ويژه رسانههای خارجی قرار گرفت. رسانههايی كه هنوز خبر نداشتند رهبر فقط دو روز بعد به نزديكترين نقطه از خشكی اين كشور با كانون تجمع دشمن خواهد رفت تا مقتدرانه، اولين ناوشكن كلاس موج را به ناوگان دريايی ايران ملحق كند و اينچنين برايشان خط و نشان بكشد.
خبر اين ماجرا يك روز زودتر به ما رسيد، سفر رهبر به بندرعباس. قرار مثل هميشه اين بود كه برای اين ماجرا حاشيهنويسی كنم. برای اولين بار ولی فكر میكنم اصل خبر و ماجرا خودش مهمترين حاشيه است؟ رهبر انقلاب و فرمانده كل قوا در خلیج فارس، ناوشكن هلیكوپتربر و موشكانداز جماران را به ناوگان دريايی ملحق میكند.
برای اولين بار دوست میداشتم به جای اينكه همراه رهبر باشم، همراه مثلاً وزير خارجه آمريكا باشم و حاشيهنويسی آنها را بكنم وقتی اين خبر را میشنوند و میفهمند آرايش نعل اسبی و صلهرحمهای خالهزنكیشان هيچ تاثيری در آنكه میبايد، نداشته است.
برای دریافت این تصویر با اندازهی بزرگتر اینجا را كلیك كنید 2- تكاپو برای ورود مرد باابُهت
همه لباس سفيد پوشيدهاند. نيروی دريايی است و همين لباسهای يكدست سفيدش. وقتی كنار هم میايستند هم زيبايیشان بيشتر میشود. در همان محوطهای كه ناوشكن جماران پهلو دارد به حوضچه، گروه موزيك و دستههای ديگر برای مراسم سان آماده میشوند. دستههای آخری كاركنان كارخانه كشتیسازی و بچههای همين پروژه اخير هستند.
همه تمرينهای آخرشان را انجام میدهند. فرمانده ميدان پا میكوبد و جملات ورودی و خوشآمدگويی كه قرار است جلوی رهبر بگويد را با صدای آرام تمرين میكند، غافل از اينكه ميكروفون روشن است. بقيه ولی به حرفهای او توجهی نمیكنند. عكاسها و فيلمبردارها بر سر اينكه جايشان ضدنور است، با مسوولين برنامه بحث میكنند. اين تكاپوی قبل از آمدن رهبر را دوست دارم. اين جنب و جوشِ از روی ارادت، برای اين است كه هركسی میخواهد بهترين كار را برای رهبرش انجام دهد و البته هركس ابُهت حضور اين مرد را قبلاً تجربه كردهباشد، حق هم دارد و اگر كمی دلشوره داشتهباشد.
جنبوجوشها تبديل به نظم میشود. دو نفر از گروه موزيك كه بالای بلندی هستند شيپور ورود فرمانده كل قوا را میزنند. پيرمرد عصازنان وارد میشود. چنان سكوتی همه جا را میگيرد كه صدای پِرپِر پرچمهای آويزان از ناوشكن شنيده میشود. اطراف رهبر فرماندهان رده يك ارتش و سپاه و ستاد مشترك و وزير دفاع ايستادهاند. فرمانده ميدان پا میكوبد و با شمشيری جلوی صورت جلو میآيد، رهبر يك قدم جلو میرود.
رهبر به جايگاه شهدا احترام میگذارد، جايگاهی كه بالای آن نوشته است: «موجيم كه آسودگی ما عدم ماست»، بعد بر میگردد و از جلوی صفهای منظم سان میبيند و میرود به سمت انتهای صفها. جنگ و جدال ما هم با محافظها شروع میشود كه بگذارند برويم و آنها نمیگذارند و بعد از كش و قوس از پشت صفها میرويم به سمت انتهای صف. دويدن عكاسها و فيلمبرداری با دوربينهايشان بامزه است. رهبر هر سه چهار قدم يكبار عصا میزد و قدمهايش را آنقدر محكم و منظم برمیداشت كه آدم وقتی به جزئيات رفتار او دقت میكرد، فكر میكرد اين مرجع تقليد سالها يك نظامی كاركشته بوده.
چادر بزرگی كنار ناوشكن زده بودند و تويش صندلی چيده بودند. رهبر آنجا رفت و فرمانده ارتش خوشآمد گفت و يكی دو نفری هم گزارشهايی مختصر دادند و رهبر را دعوت كردند به بازديد از ناوشكن.
3- حاشيهنويس بايد در حاشيه باشد!
رهبر از آن طرف سالنها بيرون رفت و ما از اين طرف، گروه موزيك آهنگ سرود جمهوری اسلامی را نواخت و پرچم رقصرقصان بالا رفت و رهبر با گروه همراه وارد ناوشكن شد، درست از جايی كه هلیكوپتری روی ناوشكن پارك كردهبود! اول كار لازم نبود داخل ناوشكن برويم چون فاصله ما با رهبر دو سه متر بيشتر نبود از بيرون ناو. افسری كه برای رهبر توضيح میداد به جايی در دورترها اشاره كرد. رهبر رفت پشت دوربين بزرگی كه روی سهپايه بود و با آن به سمت اشاره افسر را نگاه كرد. بعد عصايش را بالا آورد و خودش هم جايی را نشان داد و از افسر چيزی پرسيد كه صدای باد نگذاشت بفهميم چه چيزی. از آن طرف هم دو هاوركرافت غول بيرون آمدند و از جلوی حوضچه رد شدند.
افسر، فرمانده كل قوا را راهنمايی كرد به سمت داخل ناوشكن و طبق معمول ما شديم آدم اضافه و راهمان ندادند. چند نفر از رفقا پادرميانی كردند و محافظها بالاخره اجازه دادند برويم روی عرشه ناوشكن. ولی همچنان سرتاپايم را برانداز میكردند كه اين آدم با يك خودكار و كاغذ، بدون لباس نظامی و دوربين و ميكروفون و ... چه كاری دارد انجام میدهد! روی عرشه یكی از محافظان ايستاده بود و تسبيح میچرخاند. يكی دو قدمی جلو آمد و دستش را روی سينهام گذاشت، درست مثل سفر كردستان. رويش را كرد به دیگر محافظها و سری به علامت سوال تكان داد. بعد پرسيد: شما؟ خواستم بگويم خبرنگارم ولی توی زبانم چرخيد كه دارم حاشيهنويسی میكنم. اين كلمه «حاشيه» هم از آن كلماتی است كه اگر 10 بار هم غسلش بدهی باز هم چندشآور است. حاشيهنويسی؟ لابد يك چيزی شبيه حاشيهسازی و فتنهانگيزی و ... است! خلاصه آن برادر محترم كه يكبار هم توی كردستان بدون اينكه متوجه باشد انگشت شصت پايم را لگد كرده بود، برمیگرداندم بيرون. كارد اگر میزدند خونم درنمیآمد. چند سال ديگر بايد صبر كنيم تا فرمانده كل قوا يك بار ديگر در چنين شرايطی باشد و ما هم باشيم و بتوانيم به خلقالله بگوييم چه شده و چه نشده.
4- اين غول آهنی را بيشتر از بچهام دوست دارم
مغموم و آويزان كنار ناوشكن قدم میزدم. طولش تقريباً هم اندازه طول زمين فوتبال است و عرضش كمی بيشتر از طول هلیكوپترهای معمولی. جلويش يك توپ و دو تيربار دارد، وسطش چهار موشك چينی و عقبش 4 موشك آمريكايی. میتواند در شعاع 3000 مايلی عمليات كند و قابليت حمل هلیكوپتر دارد. ايران با ساختن اين ناوشكن چهاردهمين كشور طراح و سازنده اين دست جنگافزار است. اينها را مردی سفيدپوش به يكی از بچههای تيم خبری میگفت. نزديك شدم و سلامی كردم و ايستادم به گوش دادن. افسر سفيدپوش میگفت: يادم نمیرود 12 سال پيش رهبر توی همين ساختمان ـ و با دست ساختمانی را پشت حوضچه نشانمان داد ـ آمده بود بازديد، يك ماكتی را از همچين ناوشكنی ديد. سوال كرد و گفتيم اين ناوشكن چيست و چه خصوصياتی دارد. بعد ايشان گفت خوب شما كه ماكتش را ساختيد چرا خودش را نمیسازيد؟ بعد هم جدیتر شدند و دستور ساخت ناوشكن با قابليت حملی هلیكوپتر و پرتاب موشك را صادر كردند. ما 12 نفر بوديم كه بعد از دستور رهبر تا مدتی گيج بوديم. دو سه ماهی طول كشيد تا به خودمان بياييم كه میخواهيم چكار كنيم. مطالعات روی آب و ورقهای مخصوص و نيازهای خودمان و خصوصيات ناوشكنهای موجود در جهان شروع شد. همان موقعها بود كه بچهام به دنيا آمد. بعد با دست به ناوشكن اشاره كرد و گفت: اين غول آهنی هم سن بچه من است ولی بيشتر از بچهام دوستش دارم. صبح زود میآمديم روی آن كار میكرديم و وقتی برمیگشتم خانه هم ساعت 12 ـ 11 شب و بچه خواب. بچه را مادرش بزرگ كرد، اين غول را هم ما. 65 نفر شبانهروز مستقيما روی آن كار كرديم. چهار ساله اصل كار تمام شد، قرار بود موتورش را يك شركت آلمانی بدهد كه بعد از چهار سال برو و بيا آخرش به خاطر تحريم نداد. بعد يك شركت فرانسوی قرار شد سيستم رانش را بدهد بعد از سه سال فقط موتور را داد. ما هم همه طراحیها را براساس موتور آلمانی كرده بوديم، مجبور شديم كلی ناوشكن را عوض كنيم. حالا فرانسویها هم گيربكس و شفت و پروانه را ندادند. ديگر تصميم گرفتيم خودمان بسازيم، گفتيم گورپدرشان! يك روز يكی از بچهها گفت رضا من دارم گيربكس طراحی میكنم. رفتم پای كامپيوتر ديدم توی اتوكد چند تا دايره كشيده! ولی باور كنيد خودش گيربكس را طراحی كرد و يك شركت هم توی اصفهان ساخت. فقط 4 ـ 3 كشور توی دنيا میتوانند يك چنين گيربكسی طراحی و توليد كنند، شاهكار بود، شفت 12 متری ساختيم. الان ديگر هر شناوری بخواهيم میتوانيم بسازيم. الان از خوشحالی نمیدانم چكار بكنم. شايد يك مدت بروم استراحت كنم. اين يك شاهكار است. شما شايد خيلی سر درنياوريد. در خاورميانه و خليجفارس هيچ كس حتی فكر ساختن چنين چيزی را هم نكرده كه ما ساختيمش!
آن دوست خبرنگار كلی به مهندس اصرار كرد كه بِكشدش جلوی دوربين و همين حرفها را تكرار كند ولی مهندس قبول نكرد و گفت: «دو سه نفر ديگر هستند كه بيشتر به گردن اين پروژه حق دارند، بيا ببرمت پيش آنها».
5- گزارش از خزر تا خليجفارس از خليج فارس تا خليج عدن
رهبر از تمام ناوشكن بازديد كردند و دوباره برگشتند توی همان سالن چادری با صندلیهای پلاستيكی. اين بار فرماندهان گزارش دادند. از گذشته و وضعيت كنونی، كمبودها و برنامههای آينده. رهبر عصايش را گذاشته بود روی زمين و دو دستش را روی آن تكيه داده بود و گوش میداد. فرمانده نيروی دريايی وسط گزارش به ته سالن نگاه كرد و گفت: ارتباط با خليج عدن برقرار است؟ از انتهای سالن اعلام آمادگی كردند و بعد صدای ناخدای ناوچه ايرانی در خليج عدن از پشت بيسيم توی سالن پخش شد كه به فرمانده كل قوا گزارش وضعيت داد و گفت خودش و همه خدمه سربازان گوش به فرمان رهبر هستند.
رهبر پرسيد: ايشان هم صدای مرا میشنوند؟ گفتند : بله. رهبر هم گفت: انشاالله موفق باشيد. خداوند متعال به شما كمك كند و بتوانيد مايه سربلندی كشور و نظام اسلامی باشيد. به همه كاركنان ناوتان سلام ما را برسانيد.
چرت از سرمان پريد وقتی صدای ناخدای ايرانی را از آن سمت دنيا شنيديم. نگاه كردم به آقای خامنهای، مرجع تقليدم كه نشسته بود روی صندلی سمت چپش پرچم ايران بود و بالای سرش سمت راست عكس امام. بالای سرشان هم اين آيه قرآن: «وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا1».
6- رهبری يعنی نگاه استراتژيك به همه چيز
ما كه از گزارشهای فرماندهان چيز زيادی متوجه نمیشديم، منتظر بوديم رهبر انقلاب به عنوان رهبر و فرمانده صحبتهايش را شروع كند: امروز برای من روز شيرين و دلپسندی بود. نه فقط به خاطر اينكه يك ناوشكن به نيروی دريايی ملحق شد، بيشتر از اين جهت كه جوانان و كاركنان هوشمند ما نتيجه اميد، اعتماد و توكلشان را به چشم ديدند و اين آنها را مُصر خواهد كرد به برداشتن گامهای بلند ديگر و اساس كار همين است ... نيروی انسانی ما بايد آنچه خدا در وجودش به وديعت گذاشته از استعداد و توانايی، به عمل برساند و از بزرگی كارها نترسد ... آن روزی كه در همين جا بحث ساخت اين ناوشكن مطرح شد، در همان ديدار بعضیها بودند كه فكر میكردند اين كار شدنی نيست، نه فقط شدنی بود بلكه اين ناو در برابر همت امروز شما كار چندان بزرگی هم نيست، هرچند میدانم چقدر برايش زحمت كشيده شدهاست ... ما 800 ـ 700 سال سابقه دريانوردی داريم. با اين سابقه و توانايیهای ملی و هوش جوانانمان چرا بايد اين قدر عقب مانده باشيم كه از به دست آوردن اين رزمناو اينقدر ذوقزده باشيم، در طول اين قرنها به ما جفا شده، نه فقط از طرف بيگانگان، بلكه بيشتر از طرف حاكمان فاسد. جمهوری اسلامی اگر فقط همين يك كار را كرده باشد كه روح خودباوری را به اين ملت برگردانده باشد، ساليان سال بايد شكرگزارش بود ... هر چه پايمردی و ايستادگی شما بيشتر باشد، خشم دشمن بيشتر میشود ... بعد از 22بهمن كه حركت عظيم مردمی را ديدند، خشمگين شدند. حرفهايی كه امروز آمريكايیها میزنند از صدر تا ذيلشان، نشان دهنده عصبانيت است كه نمیدانند بايد چه كار كنند ... حرف تكراری و از دهنافتاده توليد سلاح هستهای نشاندهنده ضعف و زبونی دشمن حتی در زمينه تبليغاتی است. سلاح هستهای در احكام و اعتقادات و براساس قرآن حرام است و ما هيچ وقت دنبال آن نيستيم ... دشمن بايد از اين بترسد: بيدار كردن روح حماسه در امت اسلام و ما اين كار را خواهيم كرد ... كشورهای همسايه و حوزه خليجفارس در طول گذر زمان فهميدهاند ما برايشان تهديد نيستيم. عنصری كه امنيت اين منطقه را مخدوش میكند حضور بيگانه و مخصوصاً آمريكاست، اينها آرزو میكنند اختلافات بين كشورهای خليج فارس را .... جمهوری اسلامی متكی به دل ميليونها انسان است، ميليونها انسان كه با هم فرياد نفرت از استكبار و پافشاری بر جمهوری اسلامی سر میدهند، آن هم 30 سال، اين فرياد در تاريخ ماندگار است.
رهبر انقلاب اول از آنهايی كه ناوشكن را ساخته بودند تشكر كرد و بعد سعی كرد بفهماند ناوشكن مهم نيست، خودتان مهم هستيد و اين روحيه و اعتماد بهنفستان. بعد هم دشمن را به چالش كشيد كه ما بدون اتكاء به سلاح و مهمات و با بيدار كردن روح حماسه در همه امت مسلمانان دنيا ـ كه در نقاط حساس دنيا هم هستند ـ پا به عرصه مبارزه میگذاريم و چقدر بد است كه بعضی رسانههای ما از حضور رهبر و فرمانده كل قوا در كرانه خليج فارس فقط به الحاق ناوشكن جماران به نيروهای دريايی اشاره كردند و پيامی كه رسانه دشمنان به خوبی متوجه آن شدند، بعضی رفقا متوجه نشدند!
7- چرا اذان را تذكر نداديد؟
رهبر بعد از به چالش كشيدن همهی دنيا گفتند: مثل اينكه وقت گذشته، اذان شده؟ گفتند: شده. رهبر گفت: بايد تذكر میداديد كه از اذان نمیگذشتيم و بعد بلند شد. خواب از سرمان پريده بود. رفتيم برای نماز. در صفهای نماز سلسله مراتب نظامی به هم خورد.
مرجع تقليد ايستاد به عنوان پيشنماز، توی صف اول كارگر ساخت ناو ايستاد و فيروزآبادی رئيس ستاد مشترك ارتش صف آخر و خواندن نماز شكسته در كنار ناوشكن جماران و خليجفارس يادمان آورد تهران نيستيم. بعد از نماز هم رهبر انقلاب نشست بالای سفرهای بلند كه همه كاركنان پروژه ناو و همه فرماندهان نظامی باز هم بدون رعايت سلسله مراتب نظامی نشسته بودند. همه با هم سبزیپلو با شيرماهی خورديم كه يادمان باشد تهران نيستيم. آفتاب ظهر بعد از نهار هم به سرمان میزد در ابتدای ماه پايانی زمستان و عرق از سر و رویمان میريخت. ناوشكن سرجايش ايستاده بود و پرچم ايران بالايش در باد پِرپِر میخورد، وقتی ما برمیگشتيم.
1: وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿هود: ٤١﴾ او گفت: «به نام خدا بر آن سوار شوید! و هنگام حركت و توقف كشتی، یاد او كنید، كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است!»
نظر شما :