سعه صدر معجزه می کند(۷-۸-۹۱)

۰۷ آبان ۱۳۹۱ | ۰۹:۰۶ کد : ۱۵۰۱۵ اینترنت
تعداد بازدید:۹۸۳
در سیره و روش بزرگان ما بسیار اتفاق افتاده که اهل فسق و فجور با یک کلام یا یک برخورد چنان تحولی در وجودشان ایجاد می شد که در تدین و بندگی زبانزد می شدند.



گاهی اوقات یک برخورد خوب و انسانی می تواند تحول عجیبی ایجاد کند. خیلی ها هستند که یک برخورد با یک عالم ربانی آنها را متحول کرده است. گاهی اوقات در این دیدار حتی سخنی هم گفته نمی شود اما اثر خودش را می گذارد.

 

از امام علی علیه السلام روایت است که حضرت فرمود: الانسان عبید الاحسان: انسان بنده نیکی کردن است. یعنی اگر کسی به انسان نیکی کند تا وقتی که صفحه فطرت آدم سیاه نشده باشد خود را مدیون کمک کننده می داند و در صدد جبران بر می آید.

 

در سیره و روش بزرگان ما بسیار اتفاق افتاده که اهل فسق و فجور با یک کلام یا یک برخورد چنان تحولی در وجودشان ایجاد می شد که در تدین و بندگی زبانزد می شدند.

 

آقا سید مهدی قوام (رضوان الله تعالی علیه) مرد بسیار بزرگ و با سعه صدری بود؛ اعجوبه ای!

شبی دزدی وارد منزلش میشود؛ همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود، آقا سید مهدی بیدار میشود، با کمال خونسردی به او میگوید: می خواهی این فرش را چه کنی ؟

 

دزد می گوید : میخواهم آن را بفروشم.

 

آقا سیدمهدی میگوید: اگر بفروشی، آن را از تو خوب نمیخرند؛ من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس آباد، بگو: سیدمهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو!

 

بعداً دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده؛ و از همان فرش کاسبی و مغازه راه انداخته است.

در زمان طاغوت که فسق و فجور و فساد همه جا را فرا گرفته بود، یک شب آقا سیدمهدی قوام منبری میرود در همان بالاشهر تهران؛ به ایشان پاکتی پر از پول میدهند.

 

در حال رفتن به منزل، در مسیر یک زنی را میبیند، وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشا است!

آقا سیدمهدی به یک پیر مردی میگوید: برو آن زن را صدا کن بیاید!

 

آن مرد تعلل میکند و میگوید: وضعیت آن زن و بی حجابی اش مناسب نیست او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می رود و او را صدا می زند که آن آقا سید با شما کار دارند!

 

زن می آید، آقا سیدمهدی از آن زن می پرسد: این موقع شب اینجا چه می کنی؟!

زن می گوید: احتیاج دارم، مجبورم!

سید آن پاکت پر از پول را از جیبش در می آورد و به زن می دهد و می گوید: این پول، مال امام حسین - ع - است، من هم نمی دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از خانه بیرون نیا!

 

مدتی از این قضیه می گذرد، سید مشرف می شود کربلا. (در آنجا) زنی بسیار مجبه را می بیند با شوهرش ایستاده اند.

شوهر می آید جلو و دست سید را می بوسد و می گوید: زنم می خواهد سلامی به شما عرض کند!

 

زن جلو می آید و سلام می کند و می گوید: آقا سید! من همان زنی هستم که آن پاکت را در آن شب به من دادید؛ ایشان هم شوهر من است که با هم مشرف شده ایم زیارت؛ من آدم شدم


منابع:

برگرفته از پایگاه یا مجیر

تهیه و فرآوری: محمد حسین امین گروه حوزه علمیه تبیان


نظر شما :