سید مرتضی؛ مردی از دیار شقایقها... (۲۰-۱-۹۲)
سید مرتضی آوینی در سال 1326 در شهر ری متولد شد. به واسطه کار پدرش که مهندس معدن بود، دوران کودکی را در شهرهای مختلف (زنجان، تهران و کرمان) سپری کرد و دست آخر سه سال آخر دبیرستان را در دبیرستان هدف تهران گذراند و درسال 1344 دیپلم گرفت.
سید مرتضی از کودکی با هنر و ادبیات انس داشت. در راستای همین علاقه، در رشته معماری به ادامه تحصیل در دانشگاه پرداخت و فوق لیسانس معماری خود را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران گرفت.
دوره جوانی برای مرتضی با تجربیات بسیار همراه بود. هنر و تعلقاتش را دوست داشت و در جستوجوی حقیقت در مسیرهای مختلف برای کسب تجربه گام برمیداشت. موسیقی کلاسیک گوش میداد و به شبهای شعر و گالریهای نقاشی میرفت.
در کنار تحصیل به منظور امرار معاش و کسب استقلال مالی، کار میکرد و همزمان به کتاب خواندن در باب فلسفه و ادبیات و عرفان و همچنین نوشتن و سرودن پیرامون آنچه که در طلباش بود، میپرداخت.
تا آنکه به گفته خود وی «خوشبختانه زندگی او را به راهی کشاند که ناچار شد رودربایستی را نخست با خود و سپس با دیگران کنار بگذارد و عمیقاً بپذیرد که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمیشود و حتی از آن بالاتر دانایی نیز با "تحصیل فلسفه" حاصل نمیآید.»
انقلاب که شد مرتضی راه و رسم سفرش را تغییر داد و گویی متحول شد. جهتی نو به زندگیاش بخشید. کوله بار نوشتههای جوانیاش را به حکم حدیث نفس بودن و دور ساختنش از حقیقت سوزاند تا حجاب ره از میان برکند و دلش قرص شود که هرچه هست و میماند، خداست و برای خداست.
در سال 57 با خانم مریم امینی که از قبل با او و علایقاش به هنر و ادبیات آشنا بود، ازدواج کرد. تفاهم و همفکری مریم امینی با اندیشههای مرتضی، موهبت و کمک بزرگی برای دستیابی او به اهدافاش بود.
در سال 58، آوینی که دیگر گمشده خود را یافته بود، در سایه انقلاب و علاقه به امام خمینی(ره) و تفکراتش، در مسیر خدمت درآمد و در جهاد سازندگی مشغول به کار شد. وی به همراه دوستانش از جمله حسین هاشمی (فوق لیسانس سینما) که به تازگی از کانادا آمده بود به روستاها و مناطق محروم رفتند. تا اینکه بنا بر اقتضای موقعیت و آنچه که ضرورت مینمود، دوربین بدست گرفت و به خلق هنر پرداخت.
وی کار خود را در گروه جهاد، با ساختن چند مجموعه درباره سیل خوزستان در سال 58، غائله گنبد (مجموعه شش روز در ترکمن صحرا) و ظلم خوانین (مجموعه خان گزیدهها) آغاز کرد. این دو مجموعه به تحرکات نظامی گروههای مسلح ضد انقلاب در منطقه گنبد و قوای خوانین فیروزآباد فارس علیه انقلاب اسلامی میپرداخت. با شروع جنگ آوینی دوربیناش را به جهبهها برد.
فتح خون روایتی مستند از محاصره خرمشهر بود. بعد از حوادثی که در قصرشیرین روی داد و اسیر شدن دوتن از اعضای گروه و عدم توانایی ساخت مستند در خط مقدم، مرتضی مجبور به بازگشت از جهبه میشود. وی به نقاط محروم باز میگردد تا پیرامون آنچه که در انزوای فقر و تنگدستی میگذرد، روشنگری کند. "بشاگرد دیار فراموشی" حاصل کار او و تیم همراهش در سال 61 بود. مستندی که خبرساز شد و حاشیههای بسیاری برای مرتضی رقم زد.
شاید بتوان گفت که این حرکت و بازتابهایش آغاز دورهای جدید برای او بود. این مستند اعتراض مسئولین را برانگیخت که چرا "از بدبختی و مصیبت حرف میزنید؟"
با آنکه نشان دادن این واقعیتها، هرچند تلخ، در راستای خدمت به این مردم و جلب توجه بیشتر برای آنها صورت میگرفت ولیکن نباید از تلاشهای جهادگرانه برای آبادانی این محرومیتها هم غفلت میشد! مرتضی با توجه به این مطلب مجبور شد مستندی بانام "بشاگرد دیگر دیار فراموشی نیست" بسازد که تا حدی اثرات منفی مستند قبلی را جبران کند. مستندی که شاید از دل بر نیامد...
مرتضی آوینی در ادمه کار خود در گروه جهاد سازندگی تلویزیون با گروه دوباره جان گرفته خود به جهبهها برگشت و مجموعه حقیقت را آغاز کرد.
آوینی خود میگوید: «انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آنها را به جهبههای دفاع مقدس میکشاند نه وظایف و تعهدات اداری. روح کارمندی نمیتوانست در این عرصه منشا فعل و اثر باشد. گروههای فیلمبرداری با همان انگیزههایی که رزمآوران را به جهبه کشانده بود کار میکردند... اینجا عرصهای نبود که فقط پای تکنیک و یا هنر در میان باشد.»
با آغاز عملیات والفجر 8 مرتضی کار در جهبهها را با روایت فتح ادامه داد. این مجموعه از سال 64 شروع شد و حال و هوای جدیدی در فضای فرهنگی کشور ایجاد کرد. مستندهایی که درنوع خود بینظیر بودند و حقیقت را (دغدغه همیشگی مرتضی) به دور از تصنع و ظاهرنمایی نمایش میدادند و آنچه را که در جهبهها میگذشت بیواسطه و فارغ از ملاحضهکاری به تصویر میکشیدند. در این میان صدای ماندگار شهیدآوینی، روایت فتح را دلنشینتر میکرد و صمیمیتی مضاعف به آن میبخشید.
و اما رابطهی آوینی و جهاد سازندگی در سالهای پس از جنگ شکل دیگری بخود میگیرد و در پی انتساب غلامرضا فروزش به عنوان وزیر جهاد که برخلاف انتظار آوینی، دیگر آن فروزش زمان جنگ نبود، اوضاع تغییر میکند.
دیگر فضا برای کار مناسب نبود و معیارهای جدیدی برای کار هنری تعریف شده بود. در این میان محمد هاشمی ریاست وقت صدا و سیما نیز همراه خوبی برای سید نبود. مرتضی که تاکنون ناملایمات را برای پیشبرد آرمانهایش و تثبیت حقیقت تحمل کرده بود، اکنون دیگر خروج از صدا و سیما و کار در حوزه هنری را ترجیح میداد.
کار در حوزه هنری نیز مشکلات خودش را داشت. کار مطبوعاتی در اولویت بود با این حال آوینی"خنجر و شقایق" را با نادر طالبزاده ساخت. مستندی که هیچگاه پخش نشد. حوزه هنری هم زیر سایه مدیریت محمد هاشمی بود و در نتیجه او نیز کارهای آوینی را برنمیتافت.
آوینی سال 69 سردبیر سوره شد. ناگفته نماند که خط مشی فکری "محمدعلی زم" مدیر وقت حوزه هنری بسیار متفاوت از دیدگاههای آوینی بود. با این حال محمدعلی زم که علاوه بر سردبیری سوره و مدیریت واحد تلویزیونی حوزه هنری، مدیریت بخشهای دیگری را به آوینی سپرده بود؛ از حضور موفق سید و فعالیتهایش راضی بود. تا آنکه حضور آوینی در حوزه هنری هم به مذاق مدیران مدعی روشنفکری خوش نیامد وکار را براو سخت گرفتند.
در همین سال آوینی به فعالیتهای مطبوعاتیاش ادامه میداد. وی با نگارش مقالاتی در ماهنامه "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی کار خود را شروع کرد. او پیش از آنکه یک فیلمساز باشد یک متفکر انقلابی بود. مرد صاحب اندیشهای که نوشتههایش مهر تاییدی بر دغدغههای او هستند.
آوینی مقالات متعدی در موضوعات مختلف از جمله حقیقت هنر، عرفان، روشنفکری، تحجر، تجدد و... دارد.
در اواخر سال 70 "موسسه فرهنگی روایت فتح" به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی درباره دفاع مقدس بپردازد و تهیه مجموعه روایت فتح را که با پذیرش قطعنامه رها شده بود، ادامه دهد.
مرتضی آوینی و گروه فیلمبرداریش سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و در کمتر از یکسال شش قسمت از مجموعه شهری در آسمان را تهیه کردند. تا آنکه در سفر دوم آوینی به فکه، در روز 20 فروردین 72، کار او ناتمام ماند و به خیل شهدای مظلوم فکه پیوست.
براستی زندهترین روزهای زندگی یک مرد آن روزهایی است که در مبارزه میگذارند و زندگی در تقابل با مرگ خودش را نشان میدهد.
حقیقتاً انتقادها و کارشکنیها مرتضی را لحظهای از کار وا نمیداشت و مایوس نمیکرد.
باری باید بچشد عذاب تنهایی را، مردی که زعصر خود فراتر باشد!
نظر شما :