کتابی که رهبر انقلاب در سخنان خود آن را مغتنم دانستند + اصل کتاب

۰۳ آذر ۱۳۹۲ | ۱۱:۱۴ کد : ۱۵۵۸۵ اینترنت
تعداد بازدید:۱۷۶۰
اگرچه اکنون رئیس‌جمهور ایالات متحده نیز یک سیاه‌پوست است اما تبعیض‌های جدی علیه سیاهان حتی همین امروز نیز در آمریکا ادامه دارد. در واقع شخص باراک اوباما و الیت سیاه‌پوست موجود در ایالات متحده جامعه سیاه‌پوستان آمریکایی را نمایندگی نمی‌کنند.
کتابی که رهبر انقلاب در سخنان خود آن را مغتنم دانستند + اصل کتاب

تاریخ سیاه‌پوستان در آمریکا تاریخی پرفراز و نشیب اما غم‌بار است. تقریبا رگ و ریشه هر سیاه‌پوستی در سرزمین آمریکا به قاره آفریقا برمی‌گردد و هریک از آنها در واقع بازمانده یکی از برده‌هایی است که سال‌های دور پیش از این در شرایطی غیرانسانی، سالم به آمریکا منتقل شده و به بردگی گرفته شده است.

اگرچه اکنون رئیس‌جمهور ایالات متحده نیز یک سیاه‌پوست است اما تبعیض‌های جدی علیه سیاهان حتی همین امروز نیز در آمریکا ادامه دارد. در واقع شخص باراک اوباما و الیت سیاه‌پوست موجود در ایالات متحده جامعه سیاه‌پوستان آمریکایی را نمایندگی نمی‌کنند. آنها تنها نماینده بخش مرفه و اندکی از سیاهان آمریکا هستند که سرانجام فرصت یافتند در سیاست دخیل شوند.
 
بنابر آنچه «شبکه حقوق بشر ایالات متحده» اعلام کرده است، تبعیض در تمام ابعاد زندگی آمریکایی‌ها و علیه تمامی رنگین‌پوستان در این کشور وجود دارد. این تبعیض بالاخص در خصوص آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار، اسپانیولی‌تبار و مسلمان کاملا شایع است. این تبعیض‌ها به‌حدی گسترده بود که حتی کشاورزان سیاه‌پوست تا دهه 1990 میلادی از دریافت برخی وام‌هایی که سفیدپوستان به‌راحتی دریافت می‌کردند محروم بودند.


موسسه مشهور «پیو» که به نظرسنجی‌های علمی شهرت دارد در ماه مه سال جاری میلادی ابراز داشت که 88 درصد از آمریکایی‌ها معتقدند که علیه سیاه‌پوستان این کشور تبعیض وجود دارد؛ بخشی این تبعیض را بسیار و بخشی متوسط می‌دانستند. در این میان حتی 57 درصد از سفیدپوستان آمریکایی نیز بر این باور بودند که علیه سیاهان تبعیض روا داشته می‌شود.
 
موسسه نظرسنجی گالوپ نیز در سال 2008، همان سالی که باراک اوباما در آن به ریاست‌جمهوری ایالات متحده برگزیده شد خبر داد که 78 درصد از جامعه سیاه‌پوستان آمریکا معتقد است که مورد تبعیض قرار می‌گیرد. این در حالی است که در سال 2010، قریب به 12.6 درصد از آمریکایی‌ها معادل حدود 39 میلیون نفر از جمعیت این کشور را سیاه‌پوستان تشکیل می‌دادند.

نرخ بیماری، محرومیت از دوره‌های آموزشی، بیماری‌های مرگ‌بار، مفاسد اجتماعی و ... در بین سیاه‌پوستان آمریکا بیشتر از سفیدهاست و درصد زندانیان سیاه‌پوست هم از درصد زندانیان سفیدپوست بیشتر است.

مجموعه شواهد فوق که به‌عنوان مقدمه مورد اشاره واقع شدند، بیان‌گر آن هستند که تبعیض علیه قومیت‌ها در ایالات متحده و بالاخص اقلیت آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار امری مبرهن است که حتی قاطبه مردم این کشور نیز بدان باور دارند.

در این گزارش، مخاطبان محترم ضمن آشنایی با بخشی از تاریخ رنج‌های سیاه‌پوستان در ایالات متحده، با یک کتاب ارزشمند در این زمینه نیز آشنا می‌شوند که خوشبختانه مدت‌هاست به زبان فارسی هم ترجمه شده است.

تردیدی نیست آنچه در اینجا گفته می‌شود تنها بخش‌ کوچکی از آن چیزی است که محققین می‌توانند با مداقه در تاریخ کشوری که خود را یگانه ابرقدرت جهان می‌خواند، از رنج‌های جامعه سیاهان آمریکا به‌دست آورند.

* برده‌داری، لکه ننگی همیشگی بر تاریخ آمریکا
برده‌داری در آمریکا از سال 1619 شروع شد، وقتی که گروهی 20 نفره از برده‌های آفریقایی به «جیمزتاون» در ویرجینیا منتقل شدند. این برده‌ها قرار بود در تولید محصولات سودآوری نظیر تنباکو فعالیت کنند. پایه‌های اقتصاد نوین آمریکا در قرون 17 و 18 میلادی با کمک برده‌هایی گذاشته شد که از آفریقا و با شرایطی کاملا غیرانسانی به ایالات متحده آورده می‌شدند. بسیاری از این برده‌ها در همان کشتی‌هایی که با آنها به آمریکا آورده شدند جان می‌باختند.

جیمزتاون


در حالی که تعداد برده‌هایی که به جیمزتاون آورده شده بودند تنها 20 نفر بود، اما این آمار چنان افزایش یافت که تنها در قرن هجدهم میلادی بین 6 تا 7 میلیون برده از آفریقا پای به ایالات متحده گذاشتند.

گرده برده‌ها هرگز با شلاق بیگانه نبود


در قرون 17 و 18 میلادی، برده‌های سیاه‌پوست بیشتر در مزارع تنباکو، برنج و ... در ساحل جنوبی آمریکا مشغول به کار بودند. پس از انقلاب آمریکا در سال‌های 1775 تا 1783، بسیاری از مهاجرین شمال آمریکا که اقتصاد آن بهره چندانی از برده‌ها نمی‌برد تلاش کردند تا بیان کنند که ظلمی که به برده‌ها می‌شود ناشی از ظلمی است که بریتانیایی‌ها علیه آمریکایی‌ها روا داشته‌اند و در واقع برده‌داری آورده بریتانیای استعمارگر است. از همین‌جاست که مبارزه شمالی‌ها با برده‌داری شکل می‌گیرد.

با این حال، وقتی جنگ‌های استقلال در آمریکا به پایان رسید، قانون اساسی مصوب از حق مالکیت برده حمایت کرد و هر برده را از نظر قوانین مالیاتی معادل سه‌پنجم یک سفید‌پوست محاسبه کرد.

نمونه‌ای از غل و زنجیر مخصوص برده‌ها


در قرن هجدهم میلادی و در شرایطی که زمین‌های کشت تنباکو حاصل‌خیزی خود را از دست داده بودند، جنوب آمریکا با بحران اقتصادی مواجه شد. در همین دوران، انقلاب صنعتی در بریتانیا باعث شد صنایع نساجی مکانیزه شوند و تقاضای فراوانی بر پنبه تولیدی در آمریکا ایجاد شود. در آن زمان به جهت سختی جداسازی پنبه خام از دانه‌ها که باید با دست انجام می‌شد، تولید پنبه در مناطق جنوبی آمریکا در سطح محدودی رواج داشت.

 در سال 1793، یک معلم آمریکایی به نام «الی ویتنی» دستگاه پنبه‌پاک‌کن را اختراع کرد و ظرف چند سال تولیدات گسترده تنباکو در سرزمین‌های جنوبی به تولیدات پنبه مبدل شد و روند برده‌داری را در مناطق جنوبی آمریکا توسعه داد چرا که تولید پنبه سخت نیازمند کار یدی بود.

نمونه‌ای از اختراع پنبه‌پاک‌کن


اینکه سرمایه‌داران شمال آمریکا استفاده چندانی از برده در کسب و کار خود نمی‌کردند اصلا بدان معنی نبود که دست آنها به برده‌داری آلوده نبود. بسیاری از این سرمایه‌داران با تجارت برده در مناطق جنوبی ثروتمند شدند. بین سال‌های 1774 تا 1804 برده‌داری در ایالت‌های شمالی لغو شده بود اما همچنان در مناطق جنوبی به مثابه نهادی قدرتمند بود.

در حالی که کنگره آمریکا در سال 1808، خرید و فروش برده را ممنوع کرد اما ظرف پنجاه سال تعداد برده‌ها در آمریکا به 3 برابر افزایش یافت و در سال 1860، در آستانه جنگ‌های شمال و جنوب، به 4 میلیون نفر رسید. بیش از نیمی از این بردگان در مزارع پنبه جنوب زندگی می‌کردند.

سرانجام نظام برده‌داری در آمریکا در جریان جنگ‌های داخلی شمال و جنوب در سال‌های 1861 تا 1865 و در حالی که «آبراهام لینکلن» جمهوری‌خواه ریاست‌جمهوری آمریکا را برعهده داشت، با شکست جنوبی‌ها نظام برده‌داری در آمریکا ملغی شد؛ هرچند که محرومیت سیاه‌پوستان آمریکایی تا همین امروز هم ادامه دارد.

آبراهام لینکلن


* فرزندان برده‌ها
آمریکا از جمله کشورهایی بود که برای حدود یک و نیم قرن زاد و ولد برده‌ها را مدیریت کرد تا نسل‌های جدید برده به‌وجود آورد و وابستگی خود را به واردات برده از آفریقا کاهش دهد.

اینجاست که یکی از دردناک‌ترین واقعیات در خصوص برده‌های آمریکایی نمود پیدا می‌کرد. زنان برده در دوران بارداری مجبور بودند به سختی کار کنند و حتی در هفته آخر بارداری نیز مجبور بودند به‌اندازه سه‌چهارم زنان غیرباردار به کار در مزارع مشغول باشند.

این زنان فقط سه تا چهار ماه اجازه داشتند فرزندان خود را شیر دهند. نیمی از کودکان سیاه‌پوستی که در بین برده‌ها به دنیا می‌آمدند جان خود را از دست می‌دادند.

کودکان برده‌ها عموما هم از وزن کمتری نسبت به هم‌سالان سفیدپوست خود برخوردار بودند و هم قدشان کوتاه‌تر بود. در سن 17 سالگی، قد متوسط یک مرد برده از 96 درصد مردان امروز آمریکا کوتاه‌تر بود؛ در خصوص زنان این آمار 80 درصد است.

برده‌هایی که در مزارع شکر کار می‌کردند در حدود 4000 ساعت در سال به‌کار مشغول بودند. برده‌هایی که در مزارع پنبه مشغول بودند قدری وضعشان بهتر بود و در حدود 3000 ساعت در سال کار می‌کردند.

آمریکایی که امروز می‌شناسید و خود را بزرگ‌ترین حامی حقوق بشر معرفی می‌کند، بر چنین ریشه‌هایی استوار است. اقتصاد امروز آمریکا و تمام شئون قدرت این کشور بر شانه‌ برده‌هایی بنا نهاده شد که امروز کسی حتی نامی از آنها نمی‌برد و نوادگانشان نیز همچنان از تبعیض رنج می‌برند.

* «الکس هیلی»، نویسنده تحسین‌برانگیز رنج‌نامه سیاهان آمریکا
«الکساندر موری پالمر هیلی» (Alexander Murray Palmer Haley) یا «الکس هیلی»، متولد 11 اوت 1921 و متوفی به تاریخ 10 فوریه 1992، نویسنده‌ای آمریکایی بود که یکی از جالب‌ترین و جذاب‌ترین آثار مکتوب را در راستای تبیین رنج‌های سیاه‌پوستان ایالات متحده به رشته تحریر درآورد.

هیلی در دوران جوانی


وی بیش از هرچیز به‌خاطر نوشتن دو اثر مشهور شد: کتابی به‌نام :ریشه‌ها: حماسه یک خانواده آمریکایی» که در این گزارش معرفی خواهد شد و کتاب «زندگی‌نامه مالکوم ایکس».

«ایثاکا»، شهری در ایالت نیویورک  محل تولید الک سهیلی بود. پدر الکس، سیمون نام داشت و استاد کشاورزی در دانشگاه A&M آلاباما بود. الکس همواره از پدر خود با افتخار یاد می‌کرد چرا که سیمون هیلی توانسته بود بر موانع بسیاری که نژادپرستی آمریکایی در پیش راهش گذاشته بود، غلبه کند.

خانه‌ای که الکس هیلی کودکیش را در آن سپری کرد


در دوران جوانی، سیمون هیلی به این نتیجه رسید که پسرش برای آموختن دیسیپلین زندگی نیازمند خدمت در ارتش است و وی را در 20 سالگی به عضویت گارد ساحلی آمریکا درآورد.

با آنکه آن زمان رسیدن به درجات بالا در گارد ساحلی برای آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار وی توانست در گارد ساحلی پیشرفت خوبی بکند و در همین دوران بود که وی هنر خود را در نگارش داستان تقویت کرد. وی حتی برای برخی از هم‌قطارانش نامه می‌نوشت و در نبرد علیه ژاپنی‌ها هم مشارکت داشت. خودش بر این باور بود که بزرگ‌ترین دشمن او هم‌قطارانش نه ژاپنی‌ها بلکه کسالت و ملالی است که ماموریت‌های طولانی به‌وجود می‌آورند.

 

هیلی در سال 1949 و پس از جنگ دوم جهانی رسما کار خود را به عنوان یک روزنامه‌نگار آغاز کرد اما در قالب یک افسر گارد ساحلی و تا زمانی که در سال 1959 بازنشسته شد، تقریبا در همین وضعیت قرار داشت.

 وی اولین روزنامه‌نگار ارشد در گارد ساحلی آمریکا بود و این جایگاه اساسا به‌خاطر او و توانی که در ادبیات از خود نشان داده بود ایجاد شد. وی موفق جوایز متعددی را نیز در دوران خدمت در گارد ساحلی دریافت کند.

الکس هیلی در میان‌سالی


پس از بازنشستگی دوران نویسندگی هیلی آغاز می‌شود و وی اولین کار بزرگ خود را در خصوص زندگی‌نامه مالکوم ایکس آغاز می‌کند. این کتاب به‌عنوان اولین کتاب هیلی در سال 1965 منتشر شد.

 در این کتاب زندگی‌نامه مالکوم ایکس از زمانی که یک خلافکار بود تا زمانی که به اسلام گروید و به سخن‌گوی «ملت اسلام» بدل شد، به تصویر کشیده است. کتاب مزبور بر اساس 50 مصاحبه‌ای نگاشته شد که هیلی بین سال‌های 1963 تا 1965 یعنی تا زمان ترور مالکوم ایکس با وی انجام داده بود.

 


وی در سال 1973 یک فیلم‌نامه به رشته تحریر درآورد که Super Fly T.N.T نام داشت اما مهم‌ترین اثر او که نامش را جاودانه کرد، همان کتاب ریشه‌ها بود که در سال 1976 منتشر شد.

مدفن الکس هیلی در نزدیکی منزل کودکی‌هایش


* ریشه‌ها، اثری جاودانه
کتاب ریشه‌ها را به حق باید اثر جاودانه‌ای در ادبیات معاصر آمریکا دانست که رنج‌های مردان و زنانی را به تصویر می‌کشد که بی‌هیچ گناهی و تنها به‌خاطر رنگ پوستشان سخت‌ترین عقوبت‌ها را متحمل شدند.


کتاب ریشه‌ها، سرگذشت اجداد الکس هیلی است که از شخصی به‌نام «کوتا کینته» آغاز می‌شود. کونتا کینته در قرن هجدهم به‌عنوان یک برده به زور به ایالات متحده برده می‌شود. کتاب سرنوشت وی و نسل‌های بعد او تا الکس هیلی را به تصویر می‌کشد.

کتاب هیلی که در 120 فصل به رشته تحریر درآمد، در آمریکا با مقاومت‌هایی مواجه شد و نویسنده‌ای به‌نام «هارولد کورلاندر» وی را به «سرقت ادبی» متهم کرد. بر این اساس حتی کار هیلی به دادگاه هم کشیده شد و وی در دادگاه پذیرفت که بخشی از کتابش را از کتاب «آفریقایی»، نوشته کورلاندر گرته‌برداری کرده است.

با این حال کتاب ریشه‌ها در آمریکا با استقبال زیادی رو‌به‌رو شد و در ردیف کتاب‌های پرفروش قرار گرفت. کتاب هیلی به زبان‌های دیگر نیز ترجمه شد. در ایران نیز متن ترجمه شده کتاب در سال 1356 منتشر شد و بارها تجدید چاپ گردید. مترجم این اثر، «آقای علیرضا فرهمند» بوده است. وی به تصریح خود، پیش از انتشار کتاب با الکس هیلی که روزنامه‌نگاری موفق و صاحب یک کتاب‌فروشی بوده دیدار نیز کرده است.


در سال 1977، سریالی نیز در آمریکا بر اساس رمان ریشه‌ها ساخته شد که برای اولین بار از شبکه «ای‌بی‌سی» روی آنتن رفت. «لوار بورتون» در این سریا نقش کونتا کینته را بازی می‌کرد.

 
سریال مزبور در بخش‌های مختلف خود توسط 4 کارگردان مختلف به نام‌های «ماروین چامسکی»، «جان ارمان»، «دیوید گرینی» و «گیلبرن موسز» کارگردانی شد. بخش‌های مختلف این سریال را از 28 تا 36 میلیون خانوار آمریکایی مشاهده کردند.

 


سریال فوق‌الذکر نامزد دریافت 37 جایزه از جایزه‌های موسوم به «امی» شد و توانست 9 جایزه را به‌دست آورد.
 به این ترتیب، نه‌تنها کتاب الکس هیلی بلکه سریالی که بر اساس آن ساخته شد نیز در بین مردم آمریکا پرمخاطب بود. نکته جالب در خصوص این کتاب آن است که هیلی آن را به سرزمین خود، ایالات متحده آمریکا هدیه کرده است، «چرا که داستان‌های مشابه با داستان ریشه‌ها در آن بسیار اتفاق افتاده است.»

* نگاهی به داستان ریشه‌ها
بر اساس آنچه در پیش‌گفتار فارسی کتاب آمده است، داستان در دهکده‌ای به‌نام «ژوفوره» در گامبیا آغاز می‌شود. گامبیا از کشورهای آفریقای غربی است. غرب آفریقا طبعا بیش از شرق آن می‌توانست برای برده‌داران جذاب باشد چرا که برای انتقال برده‌ها از غرب آفریقا به ایالات متحده، نیازی به عبور از کانال سوئز یا دماغه امید نیک نبود.

داستان دقیقا این تم را دنبال می‌کند که سیاهانی که امروز در آمریکا بوده و برخی از آنها زندگی فلاکت‌باری دارند، از کجا آمده‌اند و چگونه به سرنوشت فعلی دچار گشته‌اند؟

نقطه آغازین داستان تولد کونتا کینته و مراسم نام‌گذاری اوست. در همین مراسم نام‌گذاری، الکس هیلی استادانه فرهنگ و تمدن قومیتی را که از آن برخاسته است به رخ مخاطب آمریکایی می‌کشد. پدر کونتا کینته یک مسلمان است و ارزش‌های والای اسلامی در نام‌گذاری کودک به‌خوبی به تصویر کشیده می‌شود.

کونتا در محیط زیبای آفریقا بزرگ می‌شود و پدرش به او آزادی عمل کامل می‌دهد، او فقط حق ندارد به یک چیز دست بزند، «جانماز پدر که برایش مقدس است.» تربیتی که پدر برای کونتا در نظر گرفته، مملو از صداقت و ادب است. دروغ‌گویی در این تربیت جایی ندارد، همین‌طور بی‌احترامی به بزرگ‌تر.

این‌ها که هیلی به تصویر کشیده، همه همان ارزش‌های شناخته شده اسلامی هستند. بنابراین هیلی با دقت این انگاره را باطل کرده که اقوام آفریقایی اقوامی نامتمدن و وحشی بوده‌اند؛ انگاره غالب سفیدپوست‌ها در خصوص آنها!

در تربیت کونتا کینته، گذراندن سه مرحله وجود دارد: اول آموختن شبانی، دوم، آموختن قرآن کریم و سوم، آموختن مردی و مردانگی. علی‌رغم فیلم‌های آمریکایی که سیاهان را آدم‌خوار نشان می‌دهند، الکس هیلی در کتاب خود انسان سیاه‌پوست را کسی معرفی می‌کند که قرآن و حدیث آموخته و به رشادت و مردانگی باور دارد.

تا فصل سی‌و‌سوم، کتاب به تشریح زندگی آفریقایی‌ها اختصاص دارد و هنرمندانه انگاره‌های غالب غربی را در خصوص مردم آفریقا می‌شکند؛ هرچند که به خرافات موجود در بین آنها نیز منصفانه اشاره می‌کند.

در تمام این دوران، کونتا کینته تنها یک نگرانی دارد: «سفیدپوستان»! آنها به زور اسلحه گرم مقاومت سیاهان را می‌شکنند و آنها را به بردگی می‌برند. سفیدپوستان فقط منابع طبیعی آفریقا را تاراج نمی‌کردند، بلکه شقاوت سیری‌ناپذیر آنها انسان‌های سیاه‌پوست را نیز به یغما می‌برد.

کونتا کینته هم بالاخره در یک روز بهاری و در حالی که می‌رود تا برای ساختن طبلی برای برادرش چوب بیاورد، گرفتار سفیدپوستان می‌شود و زندگی شیرین جوانیش به پایان می‌رسد. تا خود را بازمی‌یابد، در یک کشتی متعفن در حال حرکت به سوی سرزمین یانکی‌هاست. تمام بدنش از کتک درد می‌کند اما از همه جا بیشتر، جای آهن گداخته‌ای درد می‌کند که بر سینه‌اش گذاشته بودند.

او در تمام راه تنها به این فکر می‌کند که چرا سفیدپوست‌ها تا این حد درنده‌خو هستند؟ از نظر او انگار سفیدپوستان «خدا ندارند»، چرا که به هیچ‌چیز احترام نمی‌گذارند، حتی به حیثیت زنان سیاه‌پوست.

نمونه‌ای از چیدمان برده‌ها در کشتی


در کتاب، تصاویر بسیار دردناکی از کشتی منتقل‌کننده بردگان به آمریکا ارائه شده است. وی سرانجام به اربابی فروخته می‌شود و چهار بار تلاش او برای فرار را سفیدپوستان و سگ‌هایشان ناکام می‌گذارند.بار چهارم سفیدپوستان به‌خاطر فرار پای او را قطع می‌کنند.

شاید نقل داستان تا همین‌جا کافی باشد. به علاقمندان تاریخ و فرهنگ مطالعه این کتاب توصیه می‌شود. این کتاب نمونه‌ای از رنج‌های بی‌حد و حصر سیاه‌پوستان آمریکا را به تصویر کشیده و آمریکا همان کشوری است که همچنان خود را برتر و استثنایی می‌داند و دم از حقوق بشر می‌زند.

آنچه یانکی‌ها با سیاهان کردند نشان می‌دهد که «بشر» و حقوق او در ریشه‌های فرهنگی آنها چه معنایی دارد؟



منابع و مآخذ:

http://www.pewresearch.org/fact-tank/2013/06/28/for-african-americans-discrimination-is-not-dead/


http://www.gallup.com/poll/109258/majority-americans-say-racism-against-blacks-widespread.aspx

http://www.history.com/topics/slavery

http://www.gilderlehrman.org/history-by-era/slavery-and-anti-slavery/resources/facts-about-slave-trade-and-slavery

http://www.nytimes.com/1992/02/11/books/alex-haley-70-author-of-roots-dies.html
Haley, Alex (1992). "Alex Haley Remembers". In Gallen, David. Malcolm X: As They Knew Him. New York: Carroll & Graf. p. 243. ISBN 0-88184-850-6. Originally published in Essence, November 1983.
http://en.wikipedia.org/wiki/Roots_%28TV_miniseries%29

نظر شما :